جامعه پزشکی و کادر درمان ایران در طی ماههای اخیر شرایط بسیار سختی را در مقابله با بحران کرونا از سر گذرانده و فشار جسمی و روحی وحشتناک خود و خانواده آنها را فرسوده کرده، اما درحالیکه پایمردی، فداکاری، ایثار و شجاعت قشر درمان جامعه پزشکی ایران زبانزد عام و خاص شده و شهرت فداکاری و ایثار این گروهها از مرزها گذشته، طرح موارد حاشیهای و جنجالی در سطوح عمومی و سیاستگذاری کشور باعث برهم خوردن آرامش ذهنی و روحی این عزیزان که سرمایه های معنوی کشور هستند، شده است.
واقعیت این است که درپی سالها تحقیق؛ بحث و گفتگو و ظرفیت سنجی و برنامه ریزی و بررسی ظرفیتهای علمی و عملی کشور، سیستم آموزشی پزشکی به ظرفیتهای فعلی رسیده است. این ظرفیتها در طی سالها رشد مشهود چند برابری را داشته بهطوریکه در یک مقطع چهلساله نهتنها نیاز کشور به پزشکان خارجی را از بین برده و پاسخگوی افزایش جمعیت هم بوده، بلکه حالا دسترسی به پزشکان ایرانی در تمامی مناطق کشور را فراهم کرده است. درحالحاضر هم مشکل اصلی کشور ما در این حوزه موضوع عدم اشتغال پزشکان در حیطههای درمانی و جذب آنها در حوزههایی است که یا غیردرمانی یا اصلا خارج از حیطه پزشکی هستند و بخش دیگری از موضوع هم ناشی از مهاجرت و نیز عدم ماندگاری پزشکان در مناطقی از کشور است که شرایط زندگی و رفاه مناسب در آنها وجود ندارد.
افزایش ظرفیت تربیت پزشکان اگر مبنا تربیت پزشکان باکیفیت و دارای سطح علمی مناسب باشد، نیازمند وجود زیرساختهای قوی و امکانات سخت افزاری و نرم افزاری فراوان است که عملا در حال حضور وجود ندارد و قطعا هر افزایش ظرفیت نسنجیده ای تنها باعث افت وحشتناک کیفیت آموزش پزشکی و تحمیل هزینه های وحشتناک به سیستم آموزشی کشور خواهد شد.
موضوعی که طراحان و مدافعان طرح خلق الساعه به آن پاسخ نمی دهند این است که در حالی که برای تربیت هر پزشک میلیاردها تومان هزینه مالی و هزاران نفر – ساعت هزینه آموزشی میشود، به جای حفظ این پزشکان و ممانعت از مهاجرت یا جذب حوزه های غیردرمانی شدن آنها، به فکر تربیت هزاران پزشک دیگر هستیم؟ زمانی که ظرف آب ما از انتها سوراخ است به جای چاره اندیشی برای مسدود کردن آن سوراخ، میزان آب ریخته شده به ان را دائما افزایش میدهیم؟
متاسفانه موضوعی که عموما مورد توجه قرار نمیگیرد و فراموش میشود، مسیر سخت و ناهمواری است که پزشکان ایران برای رسیدن به مرحله بازدهی اقتصادی و اجتماعی طی کردهاند: برای مقایسه توجه کنید که یک نخبه ایرانی در سن هجدهسالگی میتواند وارد رشته پزشکی شود یا وارد رشتههای دیگر شود و در مقطع کارشناسی و کارشناسیارشد و دکترا تحصیل کند. چنین فردی پساز ۶ سال تحصیل میتواند در رشتههای دیگر فوق لیسانس اخذ کند ولی در رشته پزشکی حداقل ۷ سال و نیم باید تحصیل کند که دو سال انتهایی آن در شرایط بسیار سخت انترنی و با کشیکهای شبانه روزی است. در این نقطه دو جوان داستان ما در شرایط مشابه قرار ندارد چراکه فردی که در مقطع فوقلیسانس تحصیل کرده یا حتی اگر تا مقطع دکترا هم تحصیلکرده باشد( تقریباً با همان زمان ۷ سال و نیم و یا 8 سال) با ۲ سال خدمت سربازی میتواند شروع به کار برای خود کند اما یک پزشک فارغالتحصیل رشته عمومی حدود ۴ تا ۵ سال میزان زمان طرح خارج از مرکز(در مناطق محروم و دورافتاده)، تازه مشکل از آنجا شروع میشود که قاعدتاً این فرد نخبه تمایل دارد که در رشته تخصصی ادامه تحصیل دهد، یعنی یک پزشک عمومی حدودا ۱۰ سال پساز شروع تحصیلات خود میتواند وارد رشته تخصصی شود که حداقل ۴ سال دوره تحصیل آن است و سخت ترین شرایط تحصیلی را در کل ایران و شاید کل منطقه و جهان دارد. در نهایت این پزشک قصه ما وقتی متخصص می شود چند سال دیگر هم باید طرح تخصص خود را در شهرهای کوچک و عموما دورافتاده بگذراند. این یعنی پزشک متخصص ما برای فعالیت در بخش خصوصی در یک شهر بزرگ حدودا به بیست سال زمان نیاز دارد. اما همتای او در رشتههای دیگر پس از حداکثر ده سال میتواند وارد بازار کار شود.
بر این باور هستیم که سادهترین راه جلوگیری از مهاجرت پزشکان یا ماندگاری آنان در مناطق محروم، بهبود شرایط تحصیلی مقطع عمومی و تخصصی، افزایش حقوق اینترنی و رزیدنتی، منطقی کردن تعرفههای ارائه خدمات درمانی و درنظر گرفتن تسهیلات رفاهی مناسب در مناطق محروم و نیز بومیگزینی در رشتههای پزشکی است و افزایش ظرفیتها بدون داشتن زیرساختها و ظرفیت سنجی و برطرف کردن مشکلات تنها هدردادن سرمایههای محدود کشور است