یکی از رزیدنت ها که نخواست نامش فاش شود طی نامه ای به وزیر بهداشت نوشت : «من یک رزیدنت هستم.دانشجویی که همیشه معدل الف بوده، همیشه جزو نفرات برتر کلاس بوده، همیشه درس خوانده.»
در ادامه بخشی از یادداشت ابن رزیدنت که برای سلامت نیوز ارسال شده است را می خوانید:
هرروز که از خواب بیدار می شوم آرزو می کنم در راه بیمارستان برایم اتفاقی بیفتد که دیگر با آنچه در بیمارستان منتظرم است رو به رو نشوم.»
من از کشیک های ۳۰ و خورده ای ساعته، از گرسنگی و تشنگی خودم خجالت می کشم.و حالا شما از عدم رسیدگی پرسنل میگویید.
من یک رزیدنت هستم. شاید بگویید اَه باز هم غر غر های یک پزشک پرتوقع که البته حق هم دارید...از وقتی وزیر شده اید کسی به جز شما را برای گفتن حرف هایمان پیدا نمی کنیم. ولی چه کنیم که دلمان خوش است به بر زبان آوردن چیزهایی که در ذهنمان میگذرد .چیزهایی مثل سرخوردگی،حسرت، پشیمانی از انتخاب یک رشته اشتباه...رشته ی پزشکی.
همان طور که گفتم من یک رزیدنت هستم.دانشجویی که همیشه معدل الف بوده، همیشه جزو نفرات برتر کلاس بوده، همیشه درس خوانده.
من در این یک سال رزیدنتی به بیزاری مطلق از پزشکی رسیده ام. من یک دختر ۲۷ ساله دست به دامان قرص های روانپزشکی شده ام. من، همان دانشجوی درس خوان ، شب ها دیگر نمی توانم بخوابم...به پوچی رسیده ام.
شاید خیلی دلایل برای این مسئله وجود داشته باشد، اما همین بس که من سر مورنینگ ها دست هایم میلرزد و از بی خوابی چرت میزنم، سر ویزیت های روزانه بیمار از فرط استرس و خستگی حالت تهوع دارم.
هرروز که از خواب بیدار می شوم آرزو می کنم در راه بیمارستان برایم اتفاقی بیفتد که دیگر با آنچه در بیمارستان منتظرم است رو به رو نشوم.
من از بوی بیمارستان ، از راهروهایش ، از صدای پیجر بدم می آید.
از آسانسور ،از اورژانس ،حتی از گل های داخل حیاط بیمارستان بدم می آید.
من از روپوش سفید،از کلمه رزیدنت بدم می آید.
آقای دکتر من دیگر از همه چیز میترسم.از صدای زنگ تلفنم،از چهره اساتید و رزیدنت های سال بالا، من حتی از مریض ها هم میترسم.
من دیگر از خودم هم میترسم. هر روز میترسم این آخرین روزی باشد که تحمل کنم. آخرین روزی که بوی بد پاویون بیمارستان، توهین رزیدنت سال بالا، و بی پولی ام را تحمل میکنم.
آخرین روزی که از سرما بلرزم و پشت تلفن به مسوول تاسیسات التماس کنم که جان بچه ات سیستم گرمایشی را روشن کن.
آخرین روزی که نگذارند بروم شام بخورم و بی غذا بمانم. آخرین روزی که دستورات رزیدنت های سال بالا را اجرا میکنم: از پاویون برایم گوجه بیاور،آزمایش ادرار مریض را ببر آزمایشگاه، مهر من دستت باشد،مریض های آی سی یو را تلفنی ویزیت میکنم.
از گرافی همه مریض ها برایم عکس بگیر و بفرست تا بگویم چکار کنی.پرونده مریض ها را بیاور.برگه شرح حال را مهر زده ام به جای من هم شرح حال بنویس.
یادم می آید در زمان اینترنی رفتار یکی از رزیدنت ها را که با مریض دیدم ناراحت شدم.خیلی تند جواب مریض را میداد.با خودم گفتم من هیچ وقت اینطور نمی شوم.
ولی اشتباه می کردم.من دقیقا همینطور شده ام. من آنقدر خسته ام، انقدر بی خوابی و استرس دارم، آنقدر قرض بالا آورده ام که دیگر یادم رفته است باید به مریضم لبخند بزنم. راستش اصلا لبخند زدن را یادم رفته است.
اقای دکتر من یک رزیدنت هستم اما همزمان کمک پرستار، خدماتی، متصدی آزمایشگاه هم هستم چطور با این شرایط به بیماران درست رسیدگی کنم؟اصلا منطورتان از رسیدگی درست چیست؟
من خجالت میکشم حقوق ۲ میلیون تومنی ام را به دوستانم بگویم.
من خجالت میکشم به پدر و مادرم بگویم اگر من در طول دوره رزیدنتی مُردم، لطفا قبل رسیدن چهلمم فکر جور کردن خسارت وزارت بهداشت باشید.
من دلم میلرزد که می بینم از اول امسال، ۱۰ نفر از رزیدنت ها، ۱۰ امید یک خانه و حتی یک کشور، مثل گل پرپر شده اند.
من از کشیک های ۳۰ و خورده ای ساعته، از گرسنگی و تشنگی خودم خجالت می کشم.
کاش سال ها پیش رفته بودم و به دوستم که در آلمان پزشکی می خواند و یا دوست دیگرم که در آمریکا تخصص می گیرد پیوسته بودم. که حقوق ما برایشان خنده دار است، آموزش ما برایشان مضحک و میزان کار و بیگاری ما برایشان فراتر از حد تصور.
من دیگر نمی خواهم چیزی به من یاد بدهند.فقط بگذارند بیگاریی هایم را در آرامش انجام دهم تا این دوران نکبت بار که قرار بود برای آموزش من باشد تمام شود و من زنده تخصص را تمام کنم.
باور کنید دیگر تنها ارزویم همین است،که سالم از دوران تخصص بیرون بیایم.چون دلیلی دیگر برای ادامه راهم نمیبینم.
من دردانه پدر و مادرم،پر از شور و شوق و انگیزه،تبدیل شدم به یک چهره افسرده با روحی خاکستری.که کمی دیگر سیاه می شود.
میدانم کاری نمی توانید برایم بکنید، فقط برایم دعا کنید که تاب بیاورم، که زنده بمانم و قلبم مثل ۱۰ دوست دیگرم از فرط استرس و فشار کاری نایستد. »
حالا کادر درمان و بخصوص رزیدنتها که پیشتر هم شرایط مناسبی نداشتند خسته تر از همیشه بدنبال این سوال هستند که منظور وزیر بهداشت از رسیدگی درست چیست؟
بر اساس چه تحقیقی میگویید دلیل مرگ بیماران ،رسیدگی ناکافی پرسنل است؟
آیا از تبعات این اظهار نظر خبر دارد؟ اینکه بر ذهن مردمی که عزیزشان روی تخت بیمارستان است و به قول ایشان پرسنل به آنها رسیدگی درست نمیکند چه میگذرد؟
از آمار بالای ضرب و شتم پرسنل اورژانس خبردارند؟از شما انتظار میرود که سنجیده تر صحبت کنید.
پرآوازهترین شاعر زن ایران میسراید: بزرگان نلغزند در هیچ راه کاز آغاز، تدبیرِ پایان کنند
از همین ابتدا این مسیر را دنبال نکنید آقای وزیر که این ره به ترکستان میرود