بهورزها قرار شد در روستاها سرشماری کنند، بچهها را شناسایی کنند به بچهها به موقع واکسن بزنند، زنان باردار را شناسایی کنند و در دوران بارداری تحت پوشش باشند، قد و وزن بچهها را کنترل کنند و به مادران آموزش بدهند؛ اگر آب آشامیدنی سالم آنجا نیست به مردم آموزش بدهند آب را بجوشانند و به بچهها ORSبدهند، تحول عظیمی با همین حرکات ساده انجام شد، یکدفعه دیدیم عجب تحولی رخ داده! یعنی مرگ و میر کودکان که شاخص بسیار مهمی است یکدفعه از حدود 100 به حدود 40 رسید، یعنی نصف شده است، به خاطر همین اقدامات ساده تحول عظیمی اتفاق افتاد
دکتر حسین ملک افضلی را باید یکی از افرادی دانست که در راهاندازی و توسعه شبکههای بهداشت در سراسر کشور نقش اساسی داشته است. او با همراهی چندتن از همکارانش موفق شد طرحی که پیش از به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی به انحراف رفته بود به مسیر اصلی بازگرداند و با آموزش بهورزان روستایی تحولی بنیادین در سیستم بهداشتی کشور رقم بزند. آموزش نیروهای متخصص، راهاندازی مراکز درمانی و بهداشتی درمناطق مختلف کشور، تلاش یرای تجهیز خانههای بهداشت، خرید خودرو برای بهورزان سیار و ... بخشی از اقدامات دکتر ملک افضلی است. در گفتگویی با ایشان درخصوص راه اندازی شبکه بهداشت صحبت کردیم:
برای طرح ایجاد شبکه بهداشتی در زمینه بهداشت روستاییان شما و همکارانتان چه اقدامانی انجام دادید؟
من در سال 1363 به وزارت بهداشت رفتم، آنجا رئیس بهداشت وزارتخانه شدم، در وزارتخانه با بعضی از دوستانم برخورد کردم که قبلاً در سپاه بهداشت با هم بودیم، مرحوم دکتر شادپور، مرحوم دکتر اسپندار و البته دکتر وکیل هم جزء این گروه بودند. این افراد کسانی بودند که در این مدت که سیستم خیلی فعال نبود طرحهای گسترش تعریف کرده بودند یعنی اگر یک روزی بخواهیم خانههای بهداشت را در کشور پیاده کنیم چه جاهایی باید خانه بهداشت باشد که جمعیت بتوانند بیشتر استفاده کنند. براساس ضوابطی که مثلاً جمعیتش کافی باشد،راهش مناسب باشد و بعد سیستم ارجاع برقرار باشد، مثلاً آنجا بهداری باشد و خلاصه یکسری ضوابط را درست کرده بودند و برای تمام شهرستانهای کشور نقشه راه را مشخص کرده بودند که اگر یک روزی قرار باشد این پروژه دوباره احیا شود حالا ما یک نقشه راهی داشته باشیم که بتوانیم حرکت کنیم.
من با این دوستان از قبل آشنا بودم. گفتیم الان که جنگ است و همه علاقمند هستند به کشور خدمت کنندٰ ما هم عهد ببندیم برای احیای این طرح. از شانس ما، آقای مرندی وزیر بودند و حمایتمان میکردند. ستادی به نام ستاد «گسترش شبکه» ایجاد شد و شخص وزیر و معاونین حمایت کردند. من هم قائممقام وزیر در ستاد گسترش شبکه شدم و همکارانی که نام بردم در اطراف من بودند که البته دکتر شادپور، دکتر اسپندار هم بودند که خدا آنها را رحمت کند. ما شلاقی شروع به کار کردن کردیم، اولین کاری که کردیم خدمت آن دو هزار خانه بهداشت قدیمی رفتیم و یک تسویهحساب کامل کردیم هرچه بچه شهری بودبیرون کردیم و گفتیم شما یا دنبال کارتان بروید یا در بیمارستانها مستخدم شوید و کار کنید، بالاخره شما کارمند وزارت بهداری هستید و باید کاری کنید ولی ما اجازه نمیدهیم در این برنامه که اهداف خیلی مشخص و معینی دارد باشید، چون بچه شهری هستید و اینجا نمیمانید و اگر هم بمانید با فرهنگ آنجا فاصله دارید. ما آن زمان انقلابی کار کردیم و حساب آنها را تسویه کردیم و بعضی از آنها ماندند و کارهای دیگری کردند.
گویا برای توسعه شبکه بهداشت با مشکلات قانونی روبرو بودید، در این رابطه هم توصیحاتی میدهید؟
طبق نقشهای که داشتیم شروع به توسعه شبکه بهداشت کردیم، البته اول به مجلس رفتیم، مجلس زیر بار نمیرفت و میگفت شما میخواهید جان مردم را دست بچههای پنج کلاسخوانده بدهید! گفتیم کسی به این روستاها نمیرود بهتر نیست اقلاً یک کسی آنجا باشد که 4 تا واکسن بزند این بهتر است تا کسی نباشد! آن زمان بیماریهایی که در روستا بود نیاز به پزشک 20 سال درسخوانده نداشت و یک کار ساده بود و ما چرا برای کار ساده هزینه کنیم و یک آدمی 20 سال درس بخواند و برود آنجا؟مجلس هم در سال 63 موافقت کرد و در بودجه سال 64، 300 میلیون تومان به ما پول دادند که ما خوشحال شدیم و دیدم حمایت مجلس را داریم و دکتر مرندی هم خیلی حمایت میکرد.
آموزش بهورزها چگونه و چه مدتی بود؟
از هر استانی یک شهرستان را به عنوان نمونه گرفتیم مثلاً از استان تهران کرج را انتخاب کردیم یا از زنجان، شهر زنجان را. در هر شهرستان این کارها را با دقت انجام دادیم و بخصوص روی آموزش خیلی کار کردیم. یک آموزشگاه بهورزی داشتیم و برای انتخاب مربیها خیلی وسواس داشتیم که آدمهایی انتخاب کنیم که واقعاً ضمن اینکه آموزش میدادند خیلی به این کار اعتقاد داشته باشند، لذا مربیان را با احتیاط انتخاب میکردیم و آنها را به رشت و زنجان و همدان میفرستادیم و این جاها محلی بود که به مربیها آموزش میدادند و بعد ما آنها را برمیگرداندیم و خودمان هم با دقت نظارت میکردیم که حتماً بومی باشند و اگر میدیدیم کسی غیربومی است همانجا از آموزشگاه بهورزی او را بیرون میکردیم. آموزشگاه بهورزی هم شبانهروزی بود و فقط زیر نظر مربیان آموزش نمیدیدند بلکه آن داستان پرورش و تربیت رخ میداد و وقتی آنها به روستا برمیگشتند الگو میشدند. بنابراین آنها دو سال آموزش میدیدند منتها در چند ماه اول که دوره را طی میکردند به نام پیمان کارآموزی به روستاها میآمدند و مربیها به آنها سر میزدند و خیلی با نظارت دقیق این کارها انجام میشد.
چطور شد به فکر راهاندازی مراکز بهداشت و درمانی شدید؟
در آن برهه به این فکر افتادیم بهورز با سوادی که دارد یکسری خدمات را ارائه میدهد ولی صددرصد خدمات را نمیتواند بدهد پس ما نیاز داریم سطح بالاتری باشد که آنجا پزشک باشد، بنابراین مراکز بهداشت و درمان روستایی را راهاندازی کردیم که ارتباط بین خانه بهداشت و مراکز بهداشت درمانی را برقرار میکرد یعنی پنح خانه بهداشت زیرنظر یک مرکز بهداشت و درمانی بود. البته روستایی هم که مرکز بهداشت و درمانی داشت خانه بهداشت هم داشت، به آن خانه بهداشت ضمیمه میگفتیم یعنی ضمیمه آن مرکز، یعنی اساس بر این بود که مردم در روستا اول به خانه بهداشت بروند چون خانههای بهداشت مقداری دارو هم داشتند و درمانهای اولیه را مانند تجویز ORS را انجام میدادند و اگر لازم بود به پزشک ارجاع میدادند و پزشک هم باید در کار آنها نظارت میکرد یعنی این ارتباط خانه بهداشت و مراکز بهداشت و درمانی این بود که هم بتواند به بهورز ارجاع بدهد و بهورز بتواند درمان را ادامه بدهد و هم بتواند بر کار او نظارت بکند.
چالشهایی که در رابطه با راهاندازی مراکز بهداشتی درمانی با وجود پزشکان خارجی از جمله پزشکان هندی و فیلیپینی داشتنید، چه بود؟
در ابتدا کار سخت بود چون اکثر پزشکان روستا خارجی بودند، هندی بودند، بنگلادشی، فیلیپینی و غیره و تقریباً 1500 تا 2 هزار پزشک خارجی بودند، آنها نمیتوانستند خیلی کارها را انجام بدهند چون نه زبان مردم روستا را بلد بودند نه با فرهنگ جامعه آشنا بودند و مشکلاتی وجود داشت. کار اینها را به بهورزان سپردیم و خیلی مهم بود که از آنها بخواهیم، مثلاً در روستا خانه به خانه بروند سرشماری کنند، بچهها را شناسایی کنند به بچهها یکی یکی به موقع واکسن بزنند، زنان باردار را شناسایی کنند و در دوران بارداری تحت پوشش باشند، قد و وزن بچهها را کنترل کنند و به مادران آموزش بدهند؛ حتی اگر آب آشامیدنی سالم آنجا نیست به مردم آموزش بدهند آب را بجوشانند و به بچهها بدهند و به بچهها ORSبدهند، تحول عظیمی با همین حرکات ساده انجام شد، یعنی واکسیناسیون مرتب، طبق برنامه، صددرصد پوشش به اضافه آموزشهایی که به مردم داده میَشد در ارتباط با پیشگیری بخصوص بیماریهای اسهالی، یکدفعه دیدیم عجب تحولی رخ داده! یعنی مرگ و میر کودکان که شاخص بسیار مهمی است یکدفعه از حدود 100 به حدود 40 رسید، یعنی نصف شده است، به خاطر همین اقدامات ساده تحول عظیمی اتفاق افتاد