با توجه به اشتباهات فاحش و فراوان در ارائه آمارها، محاسبات و استدلالات صورت گرفته و اظهارات غیرکارشناسی در مبحث شدیدا تخصصی غربالگری و تستهای تشخیصی متعاقب آن، نمیتوان چنین سخنانی و یامطالعه پراشکال منتقدین را مبنای هیچگونه تصمیم گیری مهمی خصوصا در سطح کشور و قوانین مجلس قرار داد. پیشنهاد میشود در این امور حتما به نظرات متخصصین دلسوز و آگاه این حوزه و انجمنهای علمی مرتبط توجه بیشتری شود
اخیرا هجمه سنگینی علیه غربالگریهای دوران بارداری در کشور راه افتاده و بحث حذف یا محدودسازی آن مطرح است. متاسفانه اساس همه یا لااقل بیشتر این هجمهها یک سری اطلاعات غلط است که از سوی افراد به ظاهر علمی و متخصص، ولی در واقع ناآگاه به مسائل تخصصی غربالگری جنین ارائه شدهاند. در این بین نقش دو تن از اعضای هیات علمی دانشگاههای علوم پزشکی تهران و شهید بهشتی پررنگتر به نظر میرسد. در این متن آنها را به اسم منتقد شماره یک و منتقد شماره دو خطاب خواهیم کرد. بدین روی بر آن شدیم که آمارها و اظهارات آنها را با منابع علمی و جدید بسنجیم و در این نوشتار بخشی از مهمترین اظهارات ناصحیح و تحریفات صورت گرفته را که برای نگارندگان امکان صحتسنجی داشتند تبیین نماییم؛ اظهاراتی که معظلی به اسم شبه علم را در ذهن متبادر میسازد. اینجاست که نقش طب مبتنی بر شواهد evidenced based medicine پر رنگتر میشود.
گزاره مهمی که این روزها زیاد میشنویم این است که غربالگری سندرم داون (منظور سه سندرم داون، ادوارد و پاتو یا همان تریزومیهای 21، 18 و 13) در کشورهای پیشرفته بر روی حدود 30 درصد (و در برخی اظهارات حداکثر 30 درصد) از زنان باردار انجام میشود و چرا این رقم در ایران 94.5 درصد است؟! و گاها از این مورد استنتاج میشود که حتما توطئهای در کار است! در این بین به نرخ مشارکت زنان در سه کشور هلند، سوئد و کانادا هم اشاره مینمایند و آن را به ترتیب کمتر از 30درصد، برابر با 33درصد و 33.6درصد بیان میدارند و علت پایین بودن این مشارکت را هم محدود بودن غربالگریها به گروههای پرریسک در آن کشورها نسبت میدهند. لیکن واقعیت چیست؟
برنامههای غربالگری برای شناسایی جنینهای با ریسک بالا و در نهایت انجام تستهای تشخیصی برای آنها در مورد تریزومیها خصوصا سندرم داون شامل پروتکلهای متفاوتی است. این برنامهها در سه ماهه اول بارداری اساسا شامل سونوگرافی و اندازهگیری NT، بررسی مارکرهای بیوشیمیایی خون مادر و ترکیب با سن مادر و همچنین در سه ماهه دوم شامل تست 3 یا 4 مارکر بیوشیمیایی در خون مادر و آنومالی اسکن میباشد. ترکیبات مختلف روشهای فوق هم با اسامی متفاوتی مثل combined tesو integrated tesو... انجام میشوند. علاوه بر این موارد، تکنیک غربالگری غیرتهاجمی NIPT (با دقت حدود 99 درصد برای شناسایی تریزومیها) هم در سالهای اخیر با سرعت در حال فراگیر شدن است.
بررسیهای ما در مورد غربالگریهای سلامت جنین نشان داد که پیشنهاد غربالگری به تمام زنان باردار در بلژیک، دانمارک، فنلاند، فرانسه، سوئیس، کره جنوبی و ... و با تقبل هزینه غربالگری از سوی بیمهها و دولت انجام میشود. همچنین اعمال محدودیت برای این غربالگریها در هیچ کشوری مشاهده نشد. صرفا تفاوت هایی در سیستم های غربالگری و میزان پوشش بیمه برای این آزمایشات وجود داشت.
حال سوال اینجاست که آیا میتوان صرفا بر اساس میزان مشارکت زنان باردار هلند در یکی از پروتکلهای فوق (Combined test) ادعا کرد که نرخ مشارکت زنان باردار کل کشورهای پیشرفته در غربالگری سندرم داون زیر 30 درصد است!؟
واقعیت این است که در هلند و بلژیک روش غربالگری دقیق NIPT را به همه زنان باردار پیشنهاد میدهند. 25 الی 50 درصد هلندیها، ایتالیاییها، اتریشیها، اسپانیاییها و مردمان بسیاری از ایالتهای آمریکا و استرالیا از این تست استفاده میکنند. حتی این میزان در بلژیک که NIPT برای تمام شهروندان آن رایگان است بیش از 75 درصد است!! پس ما باید این مقادیر را هم در محاسباتمان در نظر بگیریم.
همچنین در همین هلند مورد اشاره منتقد شماره یک نرخ مشارکت در آنومالی اسکن هفته 20 بالای 90 درصد است. مستحضرید که در آنومالی اسکن هفته 20 میتوان نزدیک به 100درصد جنینهای مبتلا به تریزومی 13 و 18 (2 تریزومی از 3 تریزومی مورد هدف غربالگریهای مورد بحث) و همچنین 50 درصد به بالای مبتلایان به سندرم داون را شناسایی کرد و با توجه به قوانین هلند میتوان جنین را تا هفته 22 بارداری سقط کرد. چیزی که در ایران امکانپذیر نیست و محدودیت زیر 4 ماه برای سقط باعث میشود امکان آنومالی اسکن هفته 20 را نداشته باشیم یا آن را چند هفته زودتر انجام دهیم که نرخ شناسایی انواع ناهنجاریها با آن بسیار کمتر است.
در مورد سوئد هم که منتقد شماره یک نرخ مشارکت 33 درصدی برای زنان باردار برای غربالگری ذکر کردهاند هم مشکلات مشابهی وجود دارد. همچنین در زمان اجرای این مطالعه (سالهای 2011 تا 2013) که بر اساس آن نرخ 33 درصد برای سوئد ذکر شده، تعدادی از بخشها (counties) در این کشور هنوز سیاست پیشنهاد غربالگری به مادران را اتخاذ نکرده بودند. با این وجود و به وضوح در همین سه سال تحت بررسی این مطالعه مشاهده شد که مشارکت زنان باردار در combined tesاز 29 درصد به 36 درصد افزایش یافته و با تغییر قوانین به سمت پیشنهاد غربالگری به همه مادران باردار قاعدتا این عدد بیشتر هم شده است. البته لازم بذکر است که نرخ استفاده از سونوگرافی هم در همین مطالعه نزدیک به 100درصد بود!
چگونه در مورد کانادا نرخ 33.6 درصد برای مشارکت در غربالگری ذکر میکنند (آن هم بر اساس دادههای یک استان) در حالی که در همان مقاله مد نظر ایشان ذکر شده که در مطالعه دیگری از کانادا این عدد 70 درصد است؟! لازم بذکر است که اکنون در این کشور هم غربالگری داون برای همه زنان باردار (و نه صرفا زنان با ریسک بالا) پیشنهاد میشود.
علاوه بر اینها آیا این منتقدین مشارکت بیش از 95 درصد کرهای ها و بیش از 90 درصد دانمارکیها در غربالگریهای سندرم داون را دیدهاند؟ همچنین آمار 84 درصدی در فرانسه و آمار مشابه در استرالیا و بلژیک! آیا این کشورها جزو لیست کشورهای پیشرفته قرار ندارند؟ در واقعیت میزان غربالگری در کشورهای پیشرفته حدودا بیش از 2 برابر مقادیریست که این دو منتقد ذکر میکنند! و میزان پوشش غربالگری بالا در ایران نه تنها ایراد نیست که باید باعث افتخار ما هم باشد.
چگونه علت کمتر بودن میزان انجام تستهای غربالگری در کشورهای پیشرفته را به محدود بودن آن برای گروههای پرخطر نسبت دادهاند در حالی که سیاست اکثریت کشورهای پیشرفته (وشاید همه آنها) پیشنهاد این غربالگریها به همه زنان باردار بدون توجه به سن و سابقه آنهاست؟! نباید طوری سخن گفت که شنونده فکر کند در کشورهای پیشرفته این غربالگریها صرفا برای افراد با ریسک بالا پیشنهاد میشود زیرا چنین چیزی حقیقت ندارد. میگویند میزان جوابهای مثبت کاذب و میزان تستهای تشخیصی تهاجمی در غربالگریهای شبکه بهداشت بالاست. در این مورد هم آیا راه درست، اصلاح این آزمایشات و خصوصا تفسیر آنها در شبکه بهداشت (که خیلی اوقات توسط بهیاران و ماماهای عزیز شبکه انجام شده و برای جنینهای با میزان ریسکهای پایینتر هم به اشتباه ممکن است بگویند که جواب مثبت است و نیاز به آزمایشات تکمیلی دارد!) نیست که درصد خطای بالایی دارد (16درصد مثبت کاذب در شبکه بهداشت) تا میانگین کشوری ( که 12.5 درصد ذکر شده) به اعداد مناسبتری کاهش یابد؟! لازم بذکر است که این درصدهای مثبت کاذب و برخی از آمارهای مطرح شده در مورد اوضاع غربالگری در ایران توسط مطالعهای گذشتهنگر ارائه شدهاند که بصورت تلفنی از نمونهای 3هزار نفری توسط دانشجوی یکی از این اساتید انجام شده است. با این حال حتی با پذیرفتن این آمار باید بدانیم که رعایت صحیح پروتکلهای فعلی غربالگری کشوری منجربه ارائه میزان مثبت کاذب 5 درصدی میشود که مقادیری استاندارد از لحاظ آمارهای جهانی است.
همچنین در مورد ادعای بالا بودن میزان تستهای تشخیصی تهاجمی در شبکه بهداشت هم باز نقص در سیستم شبکه بهداشت و نیاز به اصلاح آن و نزدیک تر کردن آن به خدمات بخش خصوصی را نشان میدهد. هرچند که با سیاستهای جدید غربالگری سندرم داون (ابلاغی سال 1399) قطعا این مقدار شدیدا کاهش خواهد یافت.
در مورد میزان سقط در سه ماهه دوم که آن را به غربالگریها نسبت دادهاند و گفتهاند که در بدترین حالت ممکن است سالانه تا 33 هزار جنین به دلیل نتیجه غربالگری High risk و عدم توان انجام تستهای تکمیلی به علت گرانقیمت بودن آنها بصورت غیرقانونی سقط شوند؛ حتی با قبول سناریوهای ذکر شده که خود جای بحث فراوان دارد این موضوع صرفا ضرورت قرارگیری تستهای تکمیلی در شمول بیمه را نشان میدهد و دلیلی برای حذف غربالگریها یا محدودسازی شدید آن نیست. این با کدام منطق سازگار است که میفرمایند چون عدهای پول کافی برای انجام ای تشخیصی لازم را ندارند و مستقیما اقدام به سقط میکنند پس باید غربالگریها را حذف کنیم!! مجلس محترم شورای اسلامی با اختصاص بودجه لازم برای این کار میتواند از بروز چنین اتفاقاتی جلوگیری نماید تا در عین کمک به داشتن جامعه سالم، به حذف سقطهایی که با دلیل فوق انجام میشوند کمک نماید.
نکته بسیار مهم دیگر در مورد درصد ذکر شده برای سقطهای ناشی از تستهای تهاجمی است که آن را بین نیم تا 2 درصد ذکر کرده و در محاسبات استفاده مینمایند. واقعیت این است که این عدد فوقالعاده بالا در نظر گرفته شده و تناسبی با دادههای علمی جدید ندارد. در متاآنالیزی که بر روی تمام مقالات مرتبط با این ریسک در سال 2019 انجام شده نشان داد که میزان سقط ناشی از آمنیوسنتز و نمونه برداری از پرزهای کوریونی (CVS) وقتی با گروه کنترل زنان باردار دارای ریسک مشابه برای ناهنجاریهای کروموزومی مقایسه میشود بطور میانگین برای آمنیوسنتز حدود 0.0012 و برای CVS هم 0.0011 است. با این آمار قطعا محاسبات صورت گرفته در مورد سقطهای عارضهای توسط این منتقدین دارای خطای فاحشی میباشد. بنابراین تعداد سقطهای عارضهای ناشی از تستهای تهاجمی حدود 70 الی 80 مورد در سال بوده است و نه 312 الی 1786 مورد!!!
در همین متاآنالیز فوق الذکر، در مورد میزان سقط در گروه کنترل هم آمار بالاتر از عددیست که در مطالعه منتقد یک مبنای سقط خودبخودی گرفته شده است. ایشان به عدد 0.5درصد اشاره دارند در حالی که این مطالعه که بطور میانگین در مورد میزان سقط در ماههای 5 و 6 به عدد 0.58 درصد اشاره میکند. قطعا اگر میزان سقط در ماه 4 (که میزان سقط خودبخودی آن بیشتر است) را هم به این عدد اضافه کنیم (چون بحث در مورد سقطهای 3 ماهه دوم است) مقدار آن با عدد مورد اشاره منتقد یک اختلاف بیشتری هم پیدا میکند. لازم بذکر است که عدد 0.5درصد برای میزان سقطهای خودبخودی در 3 ماهه دوم صرفا در دو مقاله اشاره شده که در یکی از آنها به وضوح بیان کرده که این عدد برای مادرانی است که از نظر ناهنجاریهای کروموزومی جزو طبقه کم ریسک محاسبه شدهاند. در تعدادی مقاله دیگر هم این عدد بین 1 تا 2 درصد ذکر شده است که باز اختلاف بیشتری با عدد مبنایی ایشان برای محاسبات دارد.
علاوه بر این اخیرا اداره ژنتیک وزارت بهداشت برای نزدیک کردن این سقطعارضهای حدود 70 الی80 مورد در سال به صفر، در «دستورالعمل کشوری برنامه ساماندهی پیشگیری از ناهنجاریهای کروموزومی جنین؛ سندرم داون و تریزومی 13و 18» از امسال (1399) به جای استفاده از cuoff 1 به 250 و 1 به 270، از cuoff 1 به 10 برای ارجاع مادران باردار برای تستهای تشخیصی تهاجمی استفاده کرده است که بدون شک باعث کاهش شدید میزان تستهای تهاجمی و نزدیک شدن سقطهای عارضهای این تستها به صفر خواهد گردید. البته این را هم درنظر داشته باشید که این تغییر سیاست باعث مقداری افزایش در تعداد کودکان مبتلا به ناهنجاریهای کروموزومی (مثل سندرم داون) متولد شده هم خواهد شد.
در مورد مطلبی که منتقد یک در ارتباط با عدم صرفه اقتصادی غربالگریها عنوان نمودهاند، حقیقت این است که با توجه به اینکه بیش از نیمی (و به قول انجمن پریناتولوژی حدود 75 درصد) از داونیها از مادران زیر 35 سال متولد میشوند، در صورت محدودسازی بر اساس سن، با تولد بیش از 750 الی 1000 داونی در سال مواجه خواهیم بود که با توجه به هزینههای مطرح شده برای آنها و حتی با در نظر گرفتن 400هزار دلار هزینه هر داونی (به جای اعداد بالاتری که در کشورهای پیشرفته و محاسبات این منتقدین ذکر شده)، سالانه مبلغی بین 6.6 هزار میلیارد تومان تا بیش از 8.8 هزار میلیارد تومان هزینه به کشور تحمیل میشود. در نظر داشته باشید که حتی اگر هزینه 5میلیون تومانی برای انجام تستهای تمامی افراد با ریسک بالا (همان 12.5 درصد کشوری) در نظر گرفته و آن را تحت پوشش بیمه قرار دهیم (با احتساب حدود 1500000تولد) این هزینه به 900 میلیارد تومان هم نمیرسد. با این حال اگر هزینهcombined tesو سایر آزمایشات را هم به این عدد اضافه کنیم این میزان برای کل جمعیت زنان باردار به بیش از 2هزار میلیارد تومن نمیرسد که بسیار کمتر ازحدود 8 هزار میلیاردتومان هزینه تولد این مبتلایان به ناهنجاریهای کروموزومی است. با اتخاذ این سیاست دیگر هیچ جنینی هم به خاطر شک به معلولیت و عدم امکان انجام تستهای تکمیلی به سمت سقط سوق داده نمیشود.
البته باز لازم بذکر است که رقمهای در نظر گرفته شده برای انجام بیشترین میزان تستها و با بالاترین کیفیت است و در واقعیت این میزان بسیار کمتر بوده و کل هزینه غربالگری کشور رقمی در حدود هزار میلیارد تومان برآورد میشود. همچنین این تستها صرفا برای سندرم داون نبوده و این جنینها تنها بخشی از جنینهای دارای معلولیت هستند که در پروسه تستهای فوق شناسایی میشوند و در نتیجه تولد آنها هزینه به مراتب بالاتری از رقمهای فوقالذکر را بر کشور تحمیل میکند که جدای از بار روانی و عاطفی شدید آنها بر روی خانوادههاست.
ادعای جالبی هم توسط منتقد 2 که جراح هستند مطرح شده است. بدین ترتیب که میفرمایند هزینه NGS برای بیماران سرطانی قبلا 2 میلیون تومان بوده و اکنون هیچ آزمایشگاهی این کار را برایشان انجام نمیدهد و این تست را هم معادل NIPT در نظر گرفته و از آن نتیجه گرفتهاند که تست NIPT در ایران بدون کیفیت و غیرعلمی و صرفا برای کسب درآمد انجام میشود!! واقعیت این است که متاسفانه ایشان تفاوت فاحش انواع تستهای ژنتیکی را نمیدانند و با یکی دانستن این دو تست نتیجه کاملا غلطی گرفتهاند و به فعالین این حوزه هم اتهام ناروایی وارد نمودهاند. کاش در مسائلی که تخصصی در آن نداریم اظهار نظر نکنیم و یا حداقل اندکی مطالعه در موردشان داشته باشیم. متاسفانه ارائه آمارهای شبه علم از سوی افرادی با تخصصهای نامرتبط یا با ارتباط کم در موضوعات شدیدا تخصصی به وفور دیده میشود که کار فرهنگی و آموزشی جدی در این مورد را میطلبد.
بد نیست اشاره کنیم که مطالب منتقل شده توسط این دو منتقد به مجلس شورای اسلامی نقش مهمی در تقویت دیدگاه انقباضی نسبت به غربالگریهای دوران بارداری داشته است. این دیدگاه انقباضی با مخالفت بسیاری از متخصصان و انجمنهای علمی مرتبط با این حوزه مواجه شده است. در این میان میتوان به مخالفت انجمن علمی ژنتیک پزشکی و انجمن علمی پریناتولوژی اشاره کرد. همچنین دکتر مرضیه وحید دستجردی وزیر سابق بهداشت، دکتر سماوات رئیس اداره ژنتیک وزارت بهداشت، دکتر ناهید خداکرمی عضو شورای عالی نظام پزشکی کشور و رئیس انجمن علمی مامایی، رحیم زارع سخنگوی کمیسیون تلفیق لایحه بودجه ۱۴۰۰، علی ربیعی سخنگوی دولت، دکتر کیانوش جهانپور رئیس مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی وزارت بهداشت، و بسیاری از متخصصین دیگر مخالفت صریح خود را با حذف یا محدودسازی این غربالگریها اعلام داشتهاند.
سخن پایانی
در انتها به نظر میرسد با توجه به اشتباهات فاحش و فراوان در ارائه آمارها، محاسبات و استدلالات صورت گرفته و اظهارات غیرکارشناسی در مبحث شدیدا تخصصی غربالگری و تستهای تشخیصی متعاقب آن، نمیتوان چنین سخنانی و یامطالعه پراشکال منتقدین را مبنای هیچگونه تصمیم گیری مهمی خصوصا در سطح کشور و قوانین مجلس قرار داد. پیشنهاد میشود در این امور حتما به نظرات متخصصین دلسوز و آگاه این حوزه و انجمنهای علمی مرتبط توجه بیشتری شود. قطعا راه افزایش جمعیت سالم و پویای کشور از مسیر غلط حذف یا محدودسازی غربالگریها نمیگذرد و امید است مجلس محترم شورای اسلامی با اختصاص بودجه لازم برای انجام تستهای تکمیلی در پروسه غربالگریهای سلامت جنین، به رفع نگرانیهای اشاره شده در این رابطه کمک نماید.