شهرام یزدانی، نظریه پرداز آموزش پزشکی کشور از اینکه مرجعیت علمی ایران در منطقه، رویایی باورنکردنی یا هدفی دست یافتنی است ، سخن گفته است.
به گزارش اداره کل روابط عمومی؛ مشروح گفت وگوی روزنامه سپید با شهرام یزدانی نظریه پرداز آموزش پزشکی کشور را در ذیل می خوانید:
سال 1345 در شهر تهران چشم به جهان گشود. از سال 1356 تا 1363 در سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان تحصیل کرد. از شانزده سالگی به عضویت افتخاری انجمن ریاضیدانان ایران درآمد و در سال 1362 رتبه اول المپیاد ریاضی کشور را به دست آورد. در سال 1363 با رتبه 4 کنکور، دانشجوی پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران شده و از سال 1373 تا 1377 دوره رزیدنتی جراحی ارتوپدی را در دانشگاه علوم پزشکی تهران گذراند. از سال 1379 به عضویت هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی درآمد و از سال 1380 تا سال 1396 مدیریت مرکز مطالعات و توسعه آموزش پزشکی (مرکز همکار سازمان جهانی بهداشت) را در این دانشگاه برعهده گرفت. عضویت کارگروه سلامت مرکز هماندیشی استادان و نخبگان دانشگاهی دفتر نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها (از 1381)، دریافت مدال شایستگی علمی (1384)، کسب عنوان استاد نمونه (1385)، کسب نشان برتر جشنواره کشوری آموزش پزشکی (1387)، انتخاب به عنوان برنامهنویس برتر کشور توسط انجمن مطالعات برنامه درسی ایران (ICSA) ، عضویت در شورای هدایت استعدادهای درخشان وزارت بهداشت و درمان و آموزش پزشکی (از 1381)، عضویت در ستاد تدوین سند راهبردی کشور در امور نخبگان (1390)، عضویت در کمیسیون توانمندسازی ستاد اجرایی سازی سند راهبردی نخبگان (از 1393)، انتخاب به عنوان چهره ماندگار پزشکی کشور (1394)، انتخاب به عنوان پزشک نمونه و دریافت مدال افتخار از دست رییسجمهور به مناسبت روز پزشک (1395)، عضویت کارگروه آیندهنگری، نظریهپردازی و رصد کلان فرهنگستان علوم پزشکی (از 1390) و کارگروه فلسفه، اخلاق پزشکی و علوم زیستی فرهنگستان علوم پزشکی (از 1388)، عضویت در شورای عالی نخبگان کشور (از 1396) و عضویت در بورد آموزش علوم پزشکی و بورد پزشکی خانواده، بخشی از دستاوردهای زندگی آکادمیک او محسوب میشود.
"شهرام یزدانی" امروز بدون تردید برجستهترین نظریهپرداز حوزه آموزش عالی سلامت در کشور است و بیش از ۲۰۰ عنوان مقاله بینالمللی و ۱۰۰ جلد کتاب در کارنامه پژوهشی و تالیفی خود دارد. این استاد تمام دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی در حال حاضر مدیریت مرکز مطالعات توسعه وزارت بهداشت و معاونت پژوهشی مرکز ملی تحقیقات راهبردی آموزش پزشکی را برعهده دارد.
آنچه در ادامه از نظرتان میگذرد، مشروح گفتوگوی خبرنگار روزنامه سپید با اوست. یزدانی در این گفتوگو ضمن برشمردن ویژگیها و مختصات «دستیابی به مرجعیت علمی» بهعنوان یکی از اهداف دوازدهگانه وزارت بهداشت در برنامه تحول در آموزش عالی سلامت، وضعیت دانشگاههای کوچک و بزرگ کشورمان را تشریح و جایگاه هرکدام را در نیل به مرجعیت علمی تبیین کرد. وی معتقد است رمز اصلی تاثیرگذاری همه دانشگاههای خرد و کلان کشور (علیرغم ضعفهای موجود نرمافزاری و سختافزاری) شناخت مزیتهای رقابتی هر دانشگاه و بازتوزیع منابع و سرمایهها با تمرکز بر این مزیتها است.
سپید: آقای دکتر یزدانی به عنوان سوال نخست و سرآغاز گفتگو، لطفا مرجعیت علمی در منطقه و مختصات آن را تبیین کنید و بفرمایید که اگر قرار باشد به مرجعیت علمی در منطقه دست پیدا کنیم، باید به کجا برسیم؟
یزدانی: اگر بخواهم خیلی مختصر به سوال شما پاسخ بدهم، باید بگویم که در هر حوزه علمی و دانشی، چیزی به نام Norma- science یا علم هنجاری وجود دارد. علم هنجاری بخشی از علم است که توسط قاطبه علما در آن حوزه پذیرفته میشود. بهعنوان مثال از میان نظریههای رقیب که همواره در همه علوم وجود دارند، یکی از این نظریهها پذیرفته شده و عملا تبدیل به پارادایم غالب و پرچمی میشود که قاطبه علمای آن حوزه، زیر آن پرچم میایستند که آن راNorma- science یا علم هنجاری میگویند. این اصطلاح برای نخستین بار توسط توماس ساموئل کوهن به کار برده شد.
اگر من بخواهم مختصرترین تعریف را از مرجعیت علمی ارائه بدهم، باید بگویم که ما زمانی به مرجعیت علمی در یک حوزه میرسیم که کشورمان خاستگاه علم هنجاری در آن حوزه باشد. یعنی ما در کشور خودمان مبانی فلسفی و نظریههای غالبی را ارائه دهیم و دانشی را حول این نظریهها تولید کنیم که قاطبه علمای برجسته در آن حوزه دانشی در دنیا به آن باور داشته باشند و براساس آن کار کنند.
اجازه بدهید به شکل دیگری هم این مسئله را بیان کنم. ما در کشور چند سالی هست که عملکرد خوبی در تولید دانش داشتهایم و درحال ارتقاء رتبه جهانی خود هستیم. اگر دانشی که تولید میکنیم را به یک یاس امینالدوله تشبیه کنیم، مبانی فلسفی و نظریهها داربستی را تشکیل میدهند که یاس امینالدوله دور آن میپیچد و بالا میرود. زمانی که نظریههای ما استقراضی باشند و ما در هیچ حوزهای نظریهپردازی نکرده باشیم، یا زمانی که مفروضات فلسفی ما استقراضی باشند، پیچک دانش ما بر روی داربست نظریه همسایه بالا میرود و با اینکه ساقه این پیچک در خانه ماست ولی وقتی از بیرون نگاه میکنیم، میبینیم که همه رنگ و بوی آن جای دیگری را بهرهمند کرده است.
وقتی که ما از علم هنجاری و پارادایم غالب صحبت میکنیم و آن را به عنوان مرجعیت علمی میدانیم، به این معنی است که داربست فلسفی و نظری خودمان را بسازیم و باعث شویم که سایه و رنگ و بوی یاس امینالدوله زیبای ما در داخل مملکت خومان بیفتد. ما به این حالت «مرجعیت علمی» میگوییم. این شاید سادهترین تعریف از مرجعیت علمی باشد.
سپید: مرجعیت علمی در کجا و در بستر کدامیک از نهادهای کشور حاصل میشود؟ آیا به جز دانشگاهها که به نظر میرسد اصلیترین پایگاه تولید علم در کشور هستند، دستگاهها و نهادهای دیگری هم در نیل به مرجعیت علمی دخیل هستند؟
یزدانی: بدیهی است که وقتی ما از «دانشگاه» نام میبریم، درواقع از یک نهاد تمایزیافته دانشی صحبت میکنیم که کارکردهای دانشی دارد. و طبیعی است که ما قسمت عمده بار مرجعیت علمی یا درواقع تلاش و عملیات نیل به مرجعیت علمی را متوجه دانشگاه بدانیم. البته سایر نهادهای کشور هم هرکدام وظایفی برعهده دارند. برخی در قالب سیاستگذاریهای مرتبط و حمایتی، برخی در قالب قانونگذاریهای مرتبط و بخشی در قالب اعمال حاکمیت و حمایتهای مالی و غیرمالی؛ اما این تلاشها با این هدف انجام میشود تا دانشگاهها بتوانند در مسیر خود به درستی پیش بروند. پس میشود گفت که مرجعیت علمی امری است که باید در تعامل با همه نهادهای حاکمیتی شکل گیرد. اما در نهایت عملیات (Operation) نیل به مرجعیت علمی در دانشگاهها رقم میخورد.
سپید: از میان دانشگاههای کشور آیا فقط دانشگاههای مادر در دستیابی به مرجعیت علمی در سطح منطقه تاثیرگذار هستند یا اینکه باید برای دانشگاههای کوچک هم در این راه نقشی قائل باشیم؟
یزدانی: اولا باید درنظر داشته باشیم که «تمایز» قدم اول در نیل به مرجعیت علمی است؛ اما هر نهاد تمایزیافتهای هم الزاما «مرجع» نخواهد شد. با اینوجود ما همیشه میگوییم که اگر یک دانشگاه - حتی کوچک - بخواهد خودی نشان بدهد، باید برای گام گذاشتن در این راه، مسیر تمایز را انتخاب کند. اگر یک دانشگاه کوچک در یکی از کلان مناطق آمایشی کشور بخواهد با دانشگاههای بزرگ آن کلان منطقه یا مثلا دانشگاه تهران رقابت کند، ممکن است هیچ وقت توفیقی حاصل نکند. اما این دانشگاه کوچک میتواند به جای رقابت با دانشگاه تهران، اراده کند که تبدیل به چرخدندهای کوچک ولی کلیدی برای ساعت عظیم علم و فناوری کشور شود. «جایابی راهبردی» یا Strategic Positioning به معنی آن است که دانشگاههای کوچک در انتخابهای خود به جای تقلید در حوزههایی که در کشور ما به اندازه کافی رقابت بر سر آن وجود دارد، به سراغ حوزههای واجد اولویتی بروند که در کشور مورد غفلت قرار گرفته و توسعه کافی پیدا نکردهاند و در آن حوزهها سرمایهگذاری کرده و متمایز شوند. در این صورت برای اینکه به یک جایگاه ملی، منطقهای و یا جهانی دست پیدا کنند، قطعا شانس بیشتری خواهند داشت. رویکرد فعلی ما در معاونت آموزشی وزارت بهداشت هم همین است و ما بحث مرجعیت علمی را برای تمام مراکز آکادمیک وزارت بهداشت از کوچکترین تا بزرگترین آنها دیدهایم.
سپید: آقای دکتر به نظر میرسد آنچه تاکنون فرمودید، نسخههای تئوریکی بودند که شاید برای همه کشورهای جهان عمومیت داشته باشد. اما اگر موافق باشید از اینجا به بعد، بیشتر روی نظام آموزش پزشکی کشور خودمان متمرکز شویم. خاصه اینکه جنابعالی شناخت بسیار دقیقی از نظام آموزشی کشورمان دارید و حتی بعضی از کارشناسان این حوزه، شما را آبراهام فلکسنر آموزش پزشکی ایران خطاب میکنند. سوال بنده این است که آیا نظام فعلی آموزش پزشکی، یعنی همین نظام آموزش مبتنی بر نمره که مدتهاست از مشکلات نرمافزاری و سختافزاری متعدد رنج میبرد، قابلیت نیل به مرجعیت علمی منطقه را دارد؟ ضمن اینکه وقتی از «دانشگاه» نام میبریم، در کنار امکانات سختافزاری و نرمافزاری، «اساتید» به اضافه «دانشجویان» هم از اجزاء آن هستند. آیا شما اساسا انگیزه مرجع علمی منطقه شدن را در دانشجویان و اعضای هیئتهای علمی دانشگاههای کوچک و بزرگ کشور میبینید؟
یزدانی: سوال بسیار خوبی پرسیدید. همانطور که می دانید «مازلو» نیازهای یک انسان را بصورت یک هرم میداند و اشاره میکند که اگر شما نیازهای پایه انسان را برآورده نکنید، معمولا انسان به سراغ رفع نیازهای سطح بالاتر خودش نمیرود به این معنی که اگر فردی گرسنه باشد یا امنیت نداشته باشد، به دنبال خودتوانمندسازی و Self-actualizatio- نمیرود. به نظر من سازمانها هم هرم نیازهای خود را دارند. شاید بشود گفت مرجعیت علمی در سطح دانشگاهها و نظام آموزش عالی سلامت در راس هرم نیازهای سازمانی قرار گرفته باشد. از این جهت سوالی که شما مطرح کردید، به نظر من سوال بسیار ظریف و هوشمندانهای است. سوال شما به این موضوع اشاره دارد که وقتی دانشگاهها و موسسات آموزش عالی سلامت امروزه در برخی از نیازهای پایهای خودشان مشکل دارند، آیا میتوان از آنها انتظار داشت که به سراغ موضوعی مثل نیل به مرجعیت علمی بروند؟
در نگاه اول جواب این سوال منفی به نظر میرسد یعنی اینطور به نظر میرسد که ما باید اول آن نیازهای اولیه را برآورده کنیم. اما در نگاهی دقیقتر ما میتوانیم حتی در شرایط کمبود منابع، با توزیع مجدد بضاعتها، سرمایهها و ظرفیتهای دانشگاهها بطور هوشمندانه بر اولویتهای نظام سلامت تمرکز کنیم و از مسیر همین تمرکز به سوی مرجعیت علمی حرکت کنیم. رهیافت فعلی وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشکی برای نیل به مرجعیت دقیقا مبتنی بر تمرکز بر اولویتها و مزیتهای رقابتی در شرایط محدودیت منابع میباشد.
بدیهی است که اگر وزارت بهداشت و دانشگاههای علوم پزشکی بخواهند کارهای معمول خودشان را به همان صورت همیشگی انجام بدهند، بخش زیادی از اتفاقاتی که در حوزه آموزش عالی سلامت ما میافتد و بخش زیادی از سرمایه و منابع ما مصروف مواردی میشوند که واقعا اولویت ملی ما نیستند. من خیلی ساده به شما بگویم که اگر همین الان بخش زیادی از کارکردهای دانشگاهی ما حذف شوند، ممکن است تا 10 سال دیگر هم هیچکس متوجه آن نشود.
در دنیا وقتی در مورد تخصیص منابع (Resource Allocation) بحث میشود، در کنار آن یک مفهوم دیگر به نام سرمایهزدایی (Disinvestment) را هم مطرح میکنند و میگویند ما قبلا روی حوزههایی سرمایهگذاری کردهایم که باید سرمایه و تمرکز خودمان را از روی آنها برداریم. پس به نظر میآید در شرایطی که کشور تحت فشار است و از نظر تزریق منابع جدید به نظام آموزش عالی سلامت جای مانور زیادی وجود ندارد، «بازتوزیع منابع و ظرفیتها» به سمت مزیتهای رقابتی و اولویتهای ملی رویکرد عقلانی به نظر میرسد. با این شیوه، ما در همین شرایط فعلی هم میتوانیم کارها بزرگی انجام دهیم و دستاوردهای بزرگی داشته باشیم. اصلا مطمئن باشید با همین شیوه است که هم انگیزههای دانشجویان و اساتید شکل گرفته و تقویت میشود و هم خیلی احساس کمبود نخواهیم کرد. اگر ما بیاییم هوشمندانه نگاه کنیم، میبینیم که بخش عظیمی از منابع ما در نظام سلامت (و در سایربخشهای کشور) صرف موضوعاتی میشود و در جاهایی محل مصرف پیدا میکند که شاید اولویت نباشد. شناسایی هوشمندانه این اولویتها و تمرکز و توزیع مجدد سرمایه و ظرفیتها، همان مسیری است که درحال حاضر راهبرد اصلی وزارت بهداشت در مسیر نیل به مرجعیت علمی است.
البته عدهای از دوستان دستیابی به مرجعیت علمی به عنوان یک آرمان را دور از دسترس میدانند و مثال میآورند که: «چنان خشکسالی شد اندر دمشق/ که یاران فراموش کردند عشق»
اما افرادی که این نظام و سیستم را میشناسند، میدانند که ظرفیتهای زیادی در این سیستم وجود دارد که بسیاری از آنها امروز بلااستفاده مانده و یا اینکه در جایی استفاده میشوند که اولویت بالایی ندارد. امروز تکتک این ظرفیتها درحال شناسایی هستند و یا بهتر است بگویم شناسایی شدهاند. درواقع مسیر ما «بازتوزیع منابع و ظرفیتها» است.
سپید: آقای دکتر برای رسیدن به این اهداف، به چند سال زمان نیاز داریم؟ آیا به چشمانداز توسعه میرسیم؟
یزدانی: مقام معظم رهبری چندین بار در صحبتهای خودشان مسیر نیل به مرجعیت علمی کشور را یک مسیر 50 ساله عنوان کردهاند. وقتی به تجربیات جهانی نگاه میکنیم میبینیم که برای نیل به چنین آرمان بزرگی نیم قرن زمان طولانی محسوب نمیشود. برای آنکه در تولید علم به یک جایگاه فرادستی یا جایگاه اول در منطقه برسیم یا در League Table دنیا جزو سه چهار کشور اول باشیم، یک دوره زمانی 5 تا 10 ساله کفایت میکند. نیل به فرادستی در حوزه فناوری زمان طولانیتری را طلب میکند.
در بحث نظریهپردازی زمان از این هم طولانیتر است و شاید یک بازه زمانی 20 تا 25 ساله لازم داشته باشد. اما نیل به مرجعیت و فرادستی فلسفی ممکن است نیمقرن زمان بخواهد. به نظر میرسد حضرت آقا همه این سطوح را مدنظر قرار دادهاند و از اینرو به زمان 50 ساله اشاره کردهاند.
وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشکی در تعامل تنگاتنگ با دانشگاههای علوم پزشکی برای هر یک از دانشگاهها نقشه راه یا Road Map اختصاصی برای نیل به مرجعیت علمی تدوین کرده است. این اسناد در سایت مرکز ملی تحقیقات راهبردی آموزش پزشکی به آدرس nasrme.ac.ir/scientific-supremacy-encyclopedia در اختیار همگان قرار داده شده است. ما در این نقشه راه برای هر دانشگاه یک «نقطه شروع» درنظر گرفتهایم. برای روشنتر شدن موضوع، مثالی میزنم. ممکن است شما بپرسید چقدر طول میکشد که ما به مشهد برسیم؟ برای پاسخگویی به این سوال باید اول بدانیم نقطه شروع کجاست. اگر نقطه شروع نیشابور باشد، ممکن است ظرف 20 دقیقه به مشهد برسیم ولی اگر نقطه شروع ما تهران باشد، این مسیر ممکن است 8 تا 10 ساعت طول بکشد. لذا ما برای تکتک دانشگاهها و تکتک رشتهها نقطه آغاز حرکت به سوی مرجعیت را در چهار سطح «مزیت رقابتی داخلی»، «مزیت رقابتی ضعیف»، «مزیت رقابتی قوی» و «مزیت رقابتی انحصاری» تعیین کردهایم و بر اساس این نقطه شروع برای هر یک از رشتهها، نقشه راه متفاوتی تدوین کردهایم. به عنوان مثال برای یک دانشگاه که در یک حوزه علمی مزیت رقابتی انحصاری دارد، یعنی در آن رشته بهخصوص در سطح کشور دانشگاه اول است و در سطح منطقه و دنیا هم جزو چند دانشگاه برتر محسوب میشود زمانی که برای نیل به مرجعیت علمی در سطح دنیا برای این دانشگاه پیشبینی میشود، یک بازه زمانی 8 تا 10 ساله است.
سپید: ممکن است این موارد را با ذکر مثال بفرمایید؟ مثلا نمونهای ذکر کنید و بفرمایید که آن دانشگاه در چه زمینهای مزیت رقابتی انحصاری دارد؟
یزدانی: بله حتما. خوشبختانه دادههای مربوط به وضعیت همه رشتهها و دانشگاهها بر روی سایت مرکز ملی تحقیقات راهبردی آموزش پزشکی موجود است. در این زمینه حجم بالایی از مطالعه و بررسی صورت گرفته است، به عنوان مثال برای تعیین وضعیت 400 رشته در حدود 60 دانشگاه، حدود 24 هزار تحلیل انجام شده است. اما به عنوان نمونه بگویم که مثلا ما در بعضی از حوزهها مثل علوم دارویی، بیوشیمی پزشکی و دندانپزشکی، جزو کشورهای برتر دنیا هستیم؛ یعنی جایگاهمان خوب است. ولی در بعضی از رشتهها که ما حتی جزو 40 کشور اول جهان هم نیستیم. بنابراین در رشتههای مختلف از نظر وضعیت دانشگاهها در کشور و وضعیت کشور در جهان تفاوت زیادی وجود دارد. از این رو ما برای دانشگاهها مختلف، نقشههای راه متفاوتی ایجاد کردهایم و بازه زمانی که برای دستیابی به مرجعیت برنامهریزی کردهایم و اقدامات توسعهای را در آن بازه زمانی چیدهایم کاملا متفاوت است. آنجایی که مزیت رقابتی انحصاری داریم، یک بازه زمانی 8 تا 10 ساله و جایی که مزیت رقابتی قوی داریم، یک بازه زمانی 15 ساله لازم است. اما زمانی که نقطه آغاز حرکت ما یک مزیت رقابتی داخلی یا ضعیف است، این بازه زمانی به بیش از 25 سال در نظر گرفته شده است.
پس درواقع چینش مداخلات ما برای تکتک دانشگاهها و براساس آن چیزی که در نقشه راه راهبردی دانشگاهها برای نیل به مرجعیت وجود دارد، براساس نقطه شروع آنها و اینکه چقدر به مقصد نزدیک هستند، تمهید شده است. اما آن عدد 50 سال که مقام معظم رهبری به عنوان یک عدد کلی فرمودند، کاملا درست است. موقعی که ما مرجعیت را در تمام سطوح و شئون آن در نظر بگیریم باید برای چندین دهه برنامهریزی داشته باشیم. اگر ما فکر کنیم که به عنوان مثال مرجعیت علمی کنونی آمریکا صرفا به سبب تعداد زیاد مقالات این کشور است، واقعا سطحینگری کردهایم. بخش بزرگی از نظریههایی که امروز در حوزههای مختلف مانند روانشناسی یا جامعهشناسی یا اقتصاد، وجود دارد حاصل کار دانشمندان آمریکایی است و ما این را نمیبینیم. در حوزههای مختلف فلسفه علم مانند هستیشناسی، معرفتشناسی، روششناسی، ارزششناسی و غایتشناسی، مبانی و مفروضات که امروزه دانشمندان کشورمان به آنها استناد میکنند متعلق به آنهاست و ما این را نمیبینیم. اینهاست که خیلی سختتر به دست میآید. ما برای اینکه بتوانیم در عرصه نظریهپردازی و Theory Constructio- به مرجعیت برسیم، واقعا به یک بازه زمانی 50 ساله نیاز داریم اما سطوح پایینتر مانند مرجعیت در تولید دانش و حتی دستیابی به فناوری، در یک بازه زمانی 10 تا 20 ساله قابل حصول است.
سپید: از آنجا که شما در زمینه موضوعات مربوط به توسعه نظام سلامت هم کاملا تسلط دارید و یکی از نظریهپردازان منطقه در اینخصوص به شمار میروید، من میخواهم آخرین سوالم را با نیمنگاهی به آن سوی مرزهای کشور مطرح کنم. جنابعالی در صحبتهای خودتان پذیرفتید که در عالم واقع، بعضی از دانشگاههای ما با ضعفهای اساسی روبهرو هستند که لازم است ابتدائا یا نهایتا در طول مسیر، آن ضعفها برطرف شوند تا این دانشگاهها به نقطهای برسند که بتوانیم بگوییم تازه وارد مسابقه منطقهای و جهانی دستیابی به مرجعیت علمی شدهاند. اما قطعا در این بین، دانشگاههای دیگر منطقه هم از پا ننشسته و چه بسا خیلی از آنها با مشکلات و ضعفهای دانشگاههای ما هم مواجه نبوده و به سرعت در حال طی مسیر باشند. بنابراین به نظر میرسد ما برای نتیجه گرفتن در این مسابقه، باید با جهش و سرعت مضاعفی نسبت به آنها حرکت کنیم تا به آنها برسیم و تازه از آن به بعد به فکر سبقت از آنان بیافتیم. با این شرایط آیا در عالم واقع، دستیابی به مرجعیت علمی، رویایی باورنکردنی نیست؟ آیا میتوان نیل به این هدف بزرگ را دستیافتنی دانست؟
یزدانی: درمورد ضعفهای دانشگاهها که اشاره کردید، باید گفت شاید بیش از 10 سال است که در وزارت بهداشت درباره این موضوع، کار اساسی و راهبردی درحال انجام است. شما در جریان هستید که بحث آمایش سرزمینی که خود بنده هم در آن درگیر بودم، بیش از 10 سال است که مسیر خودش را طی کرده و تبدیل به قانون شده است. من خدمت شما عرض کنم که وزارت بهداشت و به طور خاص حوزه معاونت آموزشی، دستیابی به مرجعیت را به عنوان یکی از حوزههای تحول کلان آکادمیک دیده و در کنار بحث مرجعیت یازده محور دیگر را در نظر گرفته است. محورهای مهمی مانند تحول در الگوی تامین و تخصیص مالی دانشگاهها و اینکه دانشگاههای ما از دانشگاه وابسته به بودجه که دربرابر کوچکترین تموجات اقتصادی تابآوری کافی را ندارند، به دانشگاههایی تبدیل شوند که مثل MIT که حدود هزار موسسه دانشبنیاد وابسته به خود دارد بتوانند ارزش افزوده اقتصادی دانشنهاد داشته باشند. بنابراین یکی دیگر از محورهای تحول، گذار به دانشگاههای نسل 3 و 4 است. محور دیگر، بحث پاسخگویی اجتماعی (Socia- Accountability) است. محور دیگر، ترمیم زیرساختهای دانشگاهها است. تمام این محورها به موازات محور نیل به مرجعیت علمی دیده شده است و اگر قرار بود وزارت بهداشت فقط بحث مرجعیت علمی را بدون توجه به سایر محورهای توسعه آکادمیک مطرح کند، مطمئن باشید یکی از اولین منتقدانش خود من بودم. اما مرجعیت به عنوان یکی از محورها در کنار یازده محور دیگر در قالب یک سند تحول کلان در سطح دانشگاههای علوم پزشکی و نظام آموزش عالی سلامت کشور ما درحال پیگیری است و امروزه، تکتک این بستهها هم در سطح ستاد، در سطح کلان مناطق و در سطح دانشگاهها برنامه و متولی ویژه خود را دارند. یعنی وقتی در مورد بسته گذار به دانشگاه نسل سوم صحبت میکنیم، این بسته در تکتک دانشگاهها متولی و برنامه دارد و درحال حرکت است.
این نکتهای که شما درخصوص وضعیت رقبای دیگر منطقه اشاره کردید، کاملا درست است ولی شاید بتوانم اینطور بگویم که قالب اوقات اینطور است که حرکت به سمت یک قله معمولا از یک منحنی لگاریتمی تبعیت میکند. ابتدای کار و زمانی که مثلا قرار است شما از رتبه 40 به رتبه 30 برسید، خیلی سریع این اتفاق میافتد. از رتبه 30 به 20، کار کمی سختتر میشود و سختترین مرحلهاش آن زمانی است که شما میخواهید از رتبه 3 به 2 یا 1 برسید. در منحنی لگاریتمی هرچقدر به سمت بالا میرود، معمولا مداخلات سختتر میشود. ما این مداخلات را به شکلی تعبیه کردهایم که بتوانیم در آن زمانی که مقام معظم رهبری بر ما تکلیف کردهاند، انشاله به این آرمان دسترسی پیدا کنیم.
انتهای پیام