برج میلاد تاکنون چنین تجربهای از سر نگذرانده بود، تجربه مراسمی که در آن تعداد تابلوها بیشتر از تعداد حضار بود. چیدمان برج میلاد برای این مراسم این گونه بود که تابلوهای نقاشی شهدای سلامت در کنار دستهای گل روی صندلیهای سالن نشسته بود و وقتی از روی سن سالن به سالن نگاه میکردی، شوکه میشدی، بیش از 150 شهید، 150 نخبه ایثارگر پرتلاشی که دیگر در میان ما نبودند،
شاید نقطه اوج مراسم امسال روز پزشک، که البته برخلاف همه سالهای قبل نه در یک روز و یک هفته، بلکه در پویشی با انتهای نامشخص به نام پویش ملی همدلی با مدافعان سلامت: نکوداشت روز پزشک تجلی یافته بود، بغض معاون اول رئیس جمهور بود. آنانی که سخنرانیهای اسحاق جهانگیری را دیده و شنیده باشند میدانند که ایشان راحت و با لحن تاثیرگذار و بدون احساساتی شدن صحبت میکند و برای همین مخاطبان کم شمار ایشان در سالن و مخاطبان پرشمار پخش مستقیم برنامه از شنیدن صدای بغض آلود او متعجب شده بودند. اما برای مجریان برنامه تجربهای که معاون اول از سر گذراند عجیب نبود.
برج میلاد تاکنون چنین تجربهای از سر نگذرانده بود، تجربه مراسمی که در آن تعداد تابلوها بیشتر از تعداد حضار بود. چیدمان برج میلاد برای این مراسم این گونه بود که تابلوهای نقاشی شهدای سلامت در کنار دستهای گل روی صندلیهای سالن نشسته بود و وقتی از روی سن سالن به سالن نگاه میکردی، شوکه میشدی، بیش از 150 شهید، 150 نخبه ایثارگر پرتلاشی که دیگر در میان ما نبودند، صد و پنجاه ستون خانوادههایی که هنوز در شوک هستند و هنوز نتوانستهاند با این فقدان عظیم و نابهنگام کنار بیایند.
داستان شهدا اما تنها در تعدادشان نیست، داستان آنها برای ما از مدتها پیش شروع شده بود، داستان شهیدی که بیمارش با بغض برایمان تعریف کرده بود که در کودکی وقتی میخواسته تحت عمل جراحی قرار بگیرد چنان ترسیده بوده که دکتر حالا شهید او را از تخت عمل پایین اورده و همراهش دو رکعت نماز خوانده تا کودک آرام بگیرد و جراحی شود و حالا به مدد آن جراحی کودک دیروز سالم و سرحال ستون خانوادهای شده اما هر روز در غم جراحش گریه میکند، یا آن یکی شهیدی که تازه بعد از فوتش خانوادهاش متوجه شده بودند که مسئولیت تامین مایجتاج زندگی هشت کودک بدسرپرست را برای سالها برعهده داشت، یا آن پزشک بازنشستهای که به دلیل نیاز منطقهاش به پزشک به سر کار برگشته بود و شیفتهای متوالی را برعهده گرفته بود، تا فرزند شهیدی که انگار به او الهام شده بود که در نهایت شهید خواهد شد، تا آن پزشکی که آن قدر محبوب بود که همه پزشکان و پرستاران و کادر درمان سایر بیمارستانهای شهر هم خواسته بودند تا به آنها مرخصی بدهند تا در مراسم تشیع جنازه از داخل بیمارستان حضور داشته باشند و ...
تابلوهایی که در سالن بودند یادمان میآورد که چقدر حیف بودند تک تک این سروقامتان، نمیشد میزبان تمام خانوادههای این عزیزان باشیم و برای همین بر اساس حضور حداقلی افراد در مراسم، و اینکه از تمام ردهها و تخصصها نمایندگانی حضور داشته باشند و امکان حضور هم برایشان مهیا باشد تعدادی کم شمار را به مراسم دعوت کردیم. کاش میشد برایتان بگویم در زمان ورود به سالن چند چشم خیس اشک شد و کاش میشد تمام حس اعضای خانوادهها را وقتی وارد سالن میشدند و تصاویر نقاشی شده عزیزانشان را نشسته روی صندلیها میدیدند برایتان توصیف کنم ...
اما داستان تنها در این صد و شصت و خردهای اسطوره خلاصه نمیشد، قرارمان با تمام مراکز سازمان نظام پزشکی در شهرستانها و مراکز استان این بود که از میان بیشمار قهرمانان کرونا این روزها سه نفر را به سازمان معرفی کنند. از میان بیش از دویست و پنجاه فرد معرفی شده ناگریز به انتخاب ده نفر بودیم و تلاش کردیم براساس تخصصهای مختلف و مناطق مختلف کشور این ده نفر را انتخاب کنیم. در میان این قهرمانان پزشکی بود که سه ماه به عنوان پزشک داوطلب بدون دریافت دستمزد در بیمارستان معین کرونایی شهر و منطقهای دیگر کار کرده بود، فوق تخصصی بود که از آنجایی که رشته فوق تخصصیاش به کار درمان بیماران کرونایی نمیآمد به عنوان پزشک عمومی در مراکز درمان کرونا کشیک داده بود، رزیدنتی بود که جدا از کشیکهای خودش کشیکهای موظفی همکار باردارش را پذیرفته بود تا آن همکار باردار در خطر قرار نگیرد، متخصصی بود که از زمان شروع همه گیری مطب شخصیاش را تعطیل کرده بود تا تمام وقت در بیمارستان به بیماران خدمت کند و ...
داستان روز پزشک و مراسم امسال با تمام سالهای قبل و بعدش متفاوت بود، پیام اختصاصی ریاست سازمان بهداشت جهانی و کلمات فارسی که بر زبان اورد، صحبتهای تاثیرگذار شهدار تهران و وزیر بهداشت و البته رئیس سازمان نظام پزشکی که با اشاره به بستری بودن خسروی آواز ایران در بیمارستان به شعر آشنای ترانه محبوب او اشاره کرد که جان کلام همه تلاشهای جامعه پزشکی و کادر درمان ایران برای رسیدن به هدف «ایران بدون کرونا» است:
همراه شو عزیز، همراه شو عزیز
تنها نمان به درد، کاین درد مشترک
هرگز جدا جدا، درمان نمیشود