به گزارش اداره کل روابط عمومی ،دکتر محمدرضا ظفرقندی، فوق تخصص جراحی عروق سالها به عنوان پزشک در عملیاتهای مختلف دفاع مقدس شرکت کرده است. وی از دوران دانشجویی و قبل از اینکه پزشک شود به عنوان مددکار در عملیاتهای مختلف هشت سال دفاع مقدس حضور داشته است و خاطرههای زیادی از آن دوران دارد. عملیاتهای رمضان، والفجرها، کربلای چهار و پنج و مرصاد را دیده است و در یکی از همین عملیاتها نیز شیمیایی شد.خاطرههای طب جنگ و درس آموزههای آن را با دکتر محمدرضا ظفرقندی – رییس کل سازمان نظام پزشکی به بهانه هفته دفاع مقدس به گفتگو نشستیم.
وی درباره چگونگی حضورش در جبهههای جنگ در هشت سال دفاع مقدس می گوید: در دوره انترنی داوطلبانه به عنوان تیم پزشکی وارد جبهه و عمدتا هم به خطوط مقدم وارد میشدیم و برای کارهای مقدماتی مجروحان اقدام میکردیم تا بتوانیم تهدیدهای حیات را در خط مقدم کم کنیم و بعد از آن هم بیمار را به بیمارستان صحرایی منتقل کنیم. در دوره رزیدنتی یک مقدار کار تخصصیتر شد و در عملیاتهای مختلف شرکت میکردیم و وقتی برمیگشتیم ادامه درسمان را میخواندیم.
وی با اشاره به راهاندازی تشکیلاتی به نام تیمهای اضطراری جبهه می افزاید: تیمهایی به صورت داوطلب در دانشگاه تهران تشکیل شدند. این تیمها با مسوولان جنگ و بهداری جنگ ارتباط داشتند. گروههای ساک به دست تلقی میشدیم؛ زیرا به ما صبح اطلاع میدادند و بعد ازظهر به سمت جبهه حرکت میکردیم و به صورت تیمهایی متشکل از رزیدنتها و اساتید رشتههای مختلف جراحی، ارتوپدی، جراحی اعصاب، بیهوشی، تکنسین اتاق عمل، آزمایشگاه به جبهه میرفتیم. تا جایی که یادم است این تیم در حدود 14 یا 15 عملیات شرکت کردند؛ از عملیات رمضان و والفجرها گرفته تا کربلای چهار و پنج و ... .
ظفرقندی در بیان خاطراتی از دوران جنگ اظهار می کند: خاطره که قاعدتا زیاد است اما طبیعتا یکی از قسمتهای جنگ، قسمتهای پزشکی است؛ از کارهای ساده و کوچک گرفته تا کارهای بسیار پیشرفته که انجام میشد. البته تلخترین خاطره جبهه من عملیات کربلای چهار است که یک عملیات لو رفته بود. ما وقتی به منطقه رسیدیم عملیات شروع شده بود و برای ما خیلی بد بود. جزو تیم اضطراری بودیم و با حجم بالای مجروحان مواجه شدیم و متاسفانه اکثر مجروحان هم با لباس غواصی بودند. در مجموع سعی میکردیم کارهایی که از لحاظ پزشکی و تروما لازم است انجام دهیم.
وی ادامه می دهد: برخلاف اکثر عملیاتها که عقب نمیافتادیم ولی اینجا رسیدگی پزشکی با حجم ورود مجروحان مطابقت نداشت. حجم ورودی مجروحان به دلیل لو رفتن عملیات انقدر زیاد بود که به لحاظ نیرو امکان رسیدگی به همه آنها را نداشتیم و به همین دلیل بحث تریاژ و اولویت بندی مصدومان مطرح بود که در چنین شرایطی کار بسیار سختی است.
وی می گوید: در حوزه پزشکی جنگ پیش آمدن چنین شرایطی اجتناب ناپذیر است واگر بر اساس اصول عملی انجام نشود، خیلی سختتر میشود. به همین دلیل نیزعده ای شهید شدند؛ چون امکانات ما با این عملیات تطابق نداشت. ولی برعکس در عملیات کربلای پنج ما در بیمارستان شهید بقایی بیرون شهر اهواز بودیم و تیمهای خیلی قوی داشتیم و خوب رسیدگی شد.
ظفرقندی به بیان خاطره دیگر خود از فعالیت مداوم سه شبانه روزی تیم اضطراری دانشگاه علوم پزشکی تهران در یکی از عملیاتها پرداخته و اظهار می کند: این خاطرات را از این جهت میگویم که قدر جامعه پزشکی و افرادی که زحمت کشیدند، دانسته شود؛ چراکه گاهی صحبتهایی میشود و مخصوصا این روزها علیه جامعه پزشکی حرفهایی میزنند که درست نیست و این کارها را در نظر نمیگیرند و فکر نمیکنند که جامعه پزشکی در چه صحنههایی حضور داشتهاند و چه خدمتهایی کردهاند.
وی با اشاره به فعالیت تیمی 40 نفره از پزشکان و جراحان در یکی از عملیات ها در خصوص تفاوتهای جراحی جنگ با شهر بیان می کند: در این عملیات مجروحی را عمل میکردیم که ترکشهای متعددی به شکم، سینه و اندامهایش خورده بود. در حال جراحی شکم مجروح بودیم که ناگهان قلبش ایستاد و ما علت را متوجه نشدیم. ماساژدادیم تا مصدوم برگشت به فاصله چند دقیقه دوباره قلب ایستاد. بررسی کردیم و مشخص شد یک ترکش کوچک درست روی قلب رفته است و همین علت ایست قلبی است. دکتر ماندگار که عضو تیم بودند را صدا کردیم کارهای لازم انجام شد و مصدوم نجات یافت.
رییس کل سازمان نظام پزشکی در ادامه صحبت ها ی خود درباره اهمیت مدون کردن طب جنگ و طب دفاع مقدس اذعان می کند: این کار بسیار اساسی ومهم است ؛هم از جهت اینکه درسی شود برای آیندگان و هم از این جهت که زحماتی که کشیده شده است در تاریخ بماند. دو قسمت هم دارد؛ یک قسمت بخش خاطرات است که این خاطرات باید گفته و ثبت شود.یک قسمت هم سازماندهی طب نظامی و جنگ است. به نظرم این کار بسیار مهمی است که هنوز انجام نشده. البته تلاشهایی شده است. به عنوان مثال اینکه یک بیمارستان صحرایی چگونه زیر یک تپه ساخته شود مساله بسیارمهمی است. بیمارستان امام حسین (ع) در منطقه دارخوین هنوز برقرار است و آن را به صورت موزه در آنجا درآورده اند. بیمارستان امام حسین (ع) در دارخوین در نزدیکی خرمشهر یکی از بیمارستانهای مهم ما در زمان جنگ و نزدیک خط مقدم بود که حفظ شده است.
وی ادامه میدهد: از جمله سازماندهی هایی که در آن زمان انجام شد، سازماندهی تیمهای اضطراری بود که این کار خیلی ارزشمند بود. در سازماندهی تیمهای اضطراری سعی می شد که تیم خدمات دهنده و بیمارستان خدمات دهنده به خط مقدم نزدیک شود. یعنی فاصله انتقال مجروح به بیمارستان کم شود که زمان را از دست ندهیم؛ چراکه بسیاری از بیماران به علت خونریزی شهید می شدند و اگر میشد فقط خونریزی آنها را بند آوریم و خون و سرم به آنها بدهیم، شهید نمیشدند. بنابراین یک ضرورت بود که بتوانیم خطوط درمانی را به خطوط نبرد نزدیک کنیم. البته اواخر جنگ این تجربه آنقدر موفق بود که به طور متوسط این فاصله به 15 تا 20 دقیقه رسیده بود.
ظفرقندی درباره نقاط ضعف طب جنگ در دوران دفاع مقدس و استفاده از این تجربیات در آینده نیز می گوید: قاعدتا انجام هر کاری بدون سازماندهی، شدنی نیست ولی من فکر می کنم که دو تا اصل لازم است؛ یکی استفاده از تجربیات قبلی و سازماندهی نوین بر اساس آن تجربیات قبلی و دیگری هم لزوم حضور افرادی است که داوطلبانه و علاقهمند وارد این تیمها شوند. البته تیمهای کلاسیک خیلی خوب هستند ولی همه جا جواب نمیدهند؛ بعضی جاها باید جهادی عمل کرد. واقعا اگر در زمان جنگ این طور عمل نمیشد، این نتیجه هم حاصل نمیشد. البته استنباط من این است که جامعه پزشکی همیشه در بزنگاه ها این پتانسیل را دارد که این خدمت را ارایه دهد.
وی درباره ماجرای شیمیایی شدن خود در دوران دفاع مقدس و در عملیات والفجر چهار اظهار می کند: در این عملیات نیروهای ایران وارد خاک عراق شده بودند و در منطقه پنج وین عراق بودیم. نیروهای ما به شهر مسلط شده بودند. با دو سه نفر از دوستانمان در آن منطقه به عنوان نیروی پزشک حضور داشتیم واعلام کردند که در خط مقدم امکان جابجایی نیروها نیست و تعدادی از مجروحان هم دچار عوارض عفونی مثل اسهال و استفراغ شدند؛ چراکه فقط یک خاکریز با بیل کنده شده و قاعدتا هیچ امکان بهداشتی نبود. بر همین اساس هم با وسایلی مانند سرم و داروهایی که میتوانستیم در جعبههای چوبی فشنگ حمل کنیم به سمتی که نیروها مریض شده بودند، حرکت کردیم. جلو رفتیم و به مجروحان رسیدیم و در شرایط سختی در سنگرها سرم وصل میکردیم. یک صبح تا عصر این کارها را انجام دادیم و نزدیک غروب برگشتیم. در همین حال سه هواپیمای عراقی به آنجا آمده و بمبهایی ریختند که شناختی از آنها نداشتیم. اولین بار بود که بمب شیمیایی در جنگ استفاده می شد، نیروها هم نه بادگیر داشتند و نه ماسک. از عوارض آن فهمیدیم که شیمیایی است.هرچند در کتاب ها در این باره خوانده بودیم و بلد بودیم ولی تجربه آن را نداشتیم.
وی در نقل این خاطرهاش میافزاید: یک مقدار از داروهایی که داشتیم برای درمان علایم استفاده میکردیم؛ مثل داروهای ضد استفراغ؛ ولی حجم مجروحان زیاد بود و همه را تقریبا زمین گیر کرده بود. تصمیم گرفته شد که نیروها به عقب و پشت رودخانه شیلر فرستاده شوند، خود را رودخانه بشویند و بعد به بیمارستان صحرایی آن منطقه که در مریوان بود بروند. نیروها به عقب رفتند. اما من به همراه فرمانده و همچنین راننده آنجا ماندیم وفکر می کردیم اگر یک مقدار به ارتفاع برویم آسیب شیمیایی کمتر میشود. بالای یک تپه رفتیم تا صبح که نیروهای جدید آمدند و آنجا را تحویل گرفتند.از آنجا به بیمارستان مریوان و سپس به بانه و بعد از آن به تهران منتقل شدیم.
ظفرقندی به آثار سوختگی قرنیه و پوست و عوارض ریوی شیمیایی اشاره کرده و میگوید: آن زمان آثار ریوی شدید بود. به بیمارستان فارابی مراجعه کردم گفتند قرنیه باید خودش ترمیم شود و سوختگی پوست هم به مرور زمان خوب می شود. البته اکنون عارضه ای که قابل توجه باشد وجود ندارد. یک مقدار ریه ام مشکلاتی داشت که سعی کردم با ورزش مساله را حل کنم.
وی بمباران حلبچه را از تلخترین خاطرات دوران جنگ دانسته و ادامه می دهد : در آن مقطع زمانی تیم اضطراری در منطقهای به نام شیخ صله در یک بیمارستان صحرایی در غرب مستقر بود. فاصله نزدیکی تا حلبچه داشتیم مجروحان حلبچه را میآوردند.در جنگ دیدن مجروحان جنگی عادی است اما دیدن بچه، پیرزن و خانم خانه دار در آن شرایط خیلی سخت بود.
عملیات مرصاد نیز آخرین عملیاتی است که دکتر ظفرقندی در قالب تیم اضطراری درمان در آن شرکت داشت.
رییس کل سازمان نظام پزشکی ضمن اشاره به عملیات مرصاد به عنوان آخرین عملیاتی که در قالب تیم اضطراری درمان در آن شرکت داشت، درباره روحیه ایثارگری و داوطلبی پزشکان در دوران دفاع مقدس و چگونگی تقویت آن روحیه در جامعه فعلی می گوید: اعتقاد دارم که این روحیه اولا اساس کار پزشکی است؛ مهم ترین نکته این است که این روحیه درون حرفه پزشکی نهفته است؛ یعنی جزو اخلاقیات و آموزش پزشکی است که باید به هر مجروح و نیازمندی خدمت کرد که البته در زمان جنگ این روحیه مضاعف شد و عدهای جوان آمدند برای کشور و برای دین شان همه چیزشان را دادند.
وی ادامه میدهد: معتقدم این روحیه الان هم وجود دارد؛ بستگی دارد که این بحران ها چگونه خودش را نشان می دهد و همراهی مسوولان و ملت با این بحران ها چگونه می شود. طبیعتا جامعه پزشکی هر جایی که احساس بحران کند، قطعا مانند گذشته وارد می شود و من به مساله اعتماد قلبی دارم و مطمئنا اگر نیازی در آن حدود ایجاد شود، در همان حدود هم افراد وارد عرصه می شوند و کمک می کنند؛ به دو دلیل اینکه یکی اینکه کشنورشان را دوست دارند و دیگر اینکه احساس خدمتی است که در رشته پزشکی در اکثریت جامعه پزشکی وجود دارد. مهم آن است که در حرفه پزشکی علاوه بر اینکه انسانهای حرفه ای باشیم نگاهمان هم این باشد که به یک حرفه انسانی وارد شده ایم و این حرفه انسانی بایستی تغییر در رفتارهای ما ایجاد کند.
با تشکر از هفته نامه پنجره
انتهای پیام