دوشنبه، 3 دی 1403
  
  • 1399/09/12
گزارش روز

افشین داورپناه

مردم شناس و عضو هیات علمی جهاد دانشگاهی

تاکسی ضد کرونا در تهران!

در روز بارانی سوار تاکسی که می‌شوم با صحنه عجیبی مواجه می‌شوم. سقف تاکسی لوله‌کشی شده و چهار لوله از یک لوله اصلی منشعب شده و به کنار هر صندلی کشیده شده‌است! روی لوله‌ها البته پوشانده شده تا شکل و شمایل زیباتری داشته باشد. تاکسی هم با دیواره پلاستیکی تمیز و مرتبی به چهار بخش تقسیم شده تا هر سرنشین حریم خودش را داشته باشد. این جور دیوار کشی را تا حالا در هیچ تاکسی ندیده‌بودم.

از راننده می‌پرسم: جریان این لوله‌کشی‌ها چیه؟

راننده که مردی حدوداً شصت و چند ساله است می‌گوید: هر مسافری دستشون رو که زیر این لوله‌ها بگیره، ماده ضد عفونی روی دستش اسپری می‌شه. اینا رو گذاشتم که مردم سوار و پیاده می‌شن با خیال راحت سوار و پیاده بشن. با دست تمیز سوار بشن با دست تمیز هم پیاده بشن.

این راننده محترم، در کنار داشبورد هم یک بورد با چهار کلید لمسی کار گذاشته. هر کلید مال یک صندلی است. دست روی هر شماره که بگذارد از کنار صندلی ماده ضد عفونی اسپری می‌شود.‌

می‌گوید: برای طراحی این بورد به چند جا مراجعه کردم؛ هیچکدوم نتونستن اونجوری که می‌خوام طراحیش کنند. بالاخره یه نفر در کرج پیدا کردم که تونست. یازده میلیون فقط برایطراحی وساخت این بورد هزینه کردم.

بعد مفصل توضیح می‌دهد که: یه پمپ هم گذاشتم تو صندوق عقب. از اونجا ماده ضدعفونی رو پمپاژ می‌کنه. برای نوک لوله‌ها هم کلی گشتم تا نوک سوزنی مناسب اسپری کردن پیدا کنم.

انواع مختلف سر لوله‌ها را که خریداری و آزمایش کرده‌است نشانم می‌دهد.

می‌پرسم: حالا اصلا چرا به این چیز‌ها فکر کردی؟ بیکار بودی؟

می‌گوید: والا به این فکر کردم که چه جور تاکسیم رو برای خودم و مسافرا امن کنم که کمتر خطر کرونا داشته باشه. این راه حل به ذهنم رسید. البته پسرم هم تو همین کاره و خیلی نگران سلامتیش بودم. با خودم فکر کردم که چیکار می‌شه کرد.

بعد ادامه می‌دهد که: البته این طراحی مال دو ماه پیشه. الان می‌گن بیشترین راه سرایت از راه هواست. من هم یه فن طراحی کردم تو ماشین نصب کنم. هر وقت هوا سرد بشه و نمی‌شه شیشه‌ها رو پایین کشید، اون فن رو که روشن کنم هوا با شدت از ماشین خارج می‌شه.

با خودم می‌گویم کاش همت این راننده تاکسی محترم را برخی از مدیران و دانشگاهی‌های پشت میز نشین داشتند؛ کسانی که در همه این ۹ ماهی که تا حالا درگیر کرونا بوده‌ایم، هیچ احساس مسئولیتی در قبال جامعه نداشته‌اند. مسئولان، موسسات، کارخانه‌ها، ادارات، نهادها، رسانه‌نگارها، دانشگاه‌هایی که نه حرفی زدند، نه کاری کردند، نه آموزشی دادند و نه ... برخی فقط حقوق و مزایای‌شان را گرفتند و نشستند کنج خانه!

اگر همه ما در هر موقعیت، شغل و توانایی که هستیم، نقشی و مسئولیتی را در بحران کرونا بر عهده گرفته بودیم، یقیناً بسیار زودتر از این بحران رهایی پیدا می‌کردیم.

راننده محترم تاکسی می‌گوید: می‌خواستم برم تاکسیرانی این طرح رو نشون بدم که اگه بشه همگانیش کنند. یه نفر هم گفت می‌تونی بری به اسم خودت ثبتش کنی، ولی وقت نکردم هنوز.

یک بسته ماسک هم نشانم می‌دهد و می‌گوید: از این ماسک‌ها هم دارم. سه لایه است. دونه‌ای هزار و صد. هر مسافری ماسک نداشت می‌تونم بهش بدم. یعنی بهش بفروشم.

باز با خودم فکر می‌کنم چطور این همه نهاد و موسسه مرتبط که مسئولیت و توانایی‌اش را دارند در این ۹ ماه به چنین گزینه‌هایی فکر نکردند! یا اگر فکر کردند، عمل نکردند! برخی هم که فکر کردند و ادعا کردند هم که در عمل هیچ خروجی نداشتند. فقط حرف و حرف و حرف!

متاسفانه صد‌ها نفر راننده محترم و زحمتکش تاکسی و سایر وسایل نقلیه عمومی در این مدت به خاطر کرونا جان‌شان را از دست دادند!

اگر چه کار‌هایی که این راننده محترم انجام داده، احتمالا فقط درصد کمی در بازدارندگی سرایت کرونا نقش دارد، اما اینکه او چنین مسئولانه و دلسوزانه در این راه وقت گذاشته و هزینه کرده، ارزشمند و شایسته قدردانی است. یقیناً همین الگو‌های کوچک هستند که بالاتر از هر شعارزدگی و برنامه‌های تکراری و بی‌خاصیت رسانه‌ای می‌توانند نقش مهم و تاثیرگذاری در ایجاد حس همدلی و مسئولیت‌پذیری در جامعه ما داشته باشند.