دوشنبه، 3 دی 1403
  
  • 1399/06/17
روزنوشت

دکتر بابک زمانی

متخصص بیماری های مغز و اعصاب

کرونا و سیاست های آموزشی

جامعه در تب‌وتاب باز‌شدن هم‌زمان در‌های فضاهایی است که در آنها پرنده‌های کوچک ما را کنار هم مینشانند و پیش از آنکه دانش و سوادی به آنها آموزش داده شود ممکن است چون قاصدک‌ها، ویروس بر بال وپر شان بنشیند و تداوم حیات هراس‌آور این مخلوق نوظهور، کووید-١٩ را اطمینان ببخشد. 
   عرصه عمومی حق دارد نگران چنین تصمیمات عجولانه ای باشد که برای کشوری وسیع با مختصات و سطوح فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی کاملا متفاوت گرفته می‌شوند. تنها از سوی یک مرکز بدون در‌نظر‌گرفتن نظرات انجمن‌های علمی و انجمن‌های حمایتی‌ای که گاه حتی وجود هم ندارند، آن‌هم با ملاحظاتی به‌شدت سیاسی و مصلحت‌اندیشی‌های امنیتی. عرصه عمومی آگاه است که مدارس ما در دوران پیشاکرونا هم از این دغدغه‌های غیرآموزشی کاملا بری نبودند. کارایی اندک و میزان پایین اعتماد به دانش در فارغ‌التحصیلانی که بیش از یک دهه از بهترین و شکوفاترین و مستعدترین سال‌های عمرشان را به فراگیری دانش اختصاص می‌دادند، حاکی از این بود که در جامعه ما راه‌حل دیگری برای این‌همه ساعات کودکان و جوانان وجود نداشت. ساعات و روزهایی که با برنامه‌ریزی‌ای روزآمد می‌توانست تجربه‌ای بسیار لذت‌بخش‌ و آموزشی‌تر باشد. حال کار به‌ جایی رسیده که حتی خطر آشکار کرونا هم قادر نیست بر این عادت معقول‌شده تأثیر بگذارد. 
در همین اثنا بسیار بی‌سروصدا خبر می‌رسد که در سال کرونا ظرفیت‌های دستیاری تخصصی هم تا یک‌سوم افزایش‌ یافته‌اند. این تصمیم خلاف مسئله مدارس که در زیر آفتاب و در برابر اعیان عرصه عمومی رخ می‌دهد، در سایه و دور از چشم اغیار گرفته می‌شود. دلایل و نتایج آن‌ هم مثل موضوع مدارس، مستقیم و بلاواسطه نیست؛ بلکه دلایلی پیچیده‌تر دارد و بی‌تردید منتج به نتایجی بسیار خطرناک خواهد شد. دلایل و نتایجی که به گمانم رؤیت آنها مستلزم توضیحاتی است تا به چشم آیند و به‌ویژه در عرصه عمومی هم باید به آن پرداخت. تا پیش از کرونا هم سیستم آموزش پزشکی ما دچار یک بحران جدی بود که ریشه در تنگدستی بیمارستان‌ها و دانشکده‌های پزشکی کشور و توزیع منابع به بدترین شیوه ممکن و البته جداافتادگی از سیستم آموزش پزشکی بین‌المللی داشت. در دوران پیشاکرونا هم نسبت هیئت ‌علمی به دستیار و تکثر و تنوع استاد در گروه‌های آموزشی کشور در شرایط بسیار نامناسبی قرار داشت. مسئولان سلامت کشور تا پیش از کرونا هم به ‌طور سنتی به روش‌های دستوری مستقیم در برخورد با معضلات و کمبودها عادت کرده بودند (بدعادت شده بودند) و توانی برای برنامه‌ریزی و هدایت غیرمستقیم سیستم سلامت وجود نداشت و مشاهده نمی‌شد و در این راستا یعنی در جهت متابعت بی‌چون‌وچرا از دستورات و برنامه‌ریزی‌هایی که هر لحظه هم‌ تغییر می‌کردند، تنها روی مستخدمانی می‌شد حساب کرد که در واقع استخدام نشده بودند و بالاجبار با کمترین حقوق قرار بود آموزش بگیرند و سپس راهی اجباری شوند. هیچ راهی هم برای تأثیر نظرات‌شان بر شیوه آموزش و کار اندیشیده نشده بود. بعد از فارغ‌التحصیلی هم باید به همین شیوه غیراستخدامی و اجباری تا سال‌ها سوراخ‌های اقتصاد سلامت کشور را استتار می‌کردند؛ چراکه سیستم امکان استخدام (به متعارف‌ترین معنای آن) نیروی متخصص را از دست داده بود.

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی, [۰۷.۰۹.۲۰ ۰۰:۳۴]
حال در اوج دوران کرونا که بسیاری از بخش‌های آموزشی نیمه‌تعطیل هستند و بسیاری از امکانات محدود بیمارستان‌های محدود دانشگاهی هم بالاجبار توسط کرونا به کار گرفته‌ شده است، افزایش ١٠ تا ٣٠‌درصدی ظرفیت‌های دستیاری را چگونه می‌توان باور کرد و به چه حسابی می‌توان گذاشت؟ جز استفاده از نیروی آموزشی برای رتق‌وفتق ارزان امور کرونا؟ آیا کسی هست بداند نسبت مطلوب استاد به دستیار در کشور ما و در هر رشته‌ای چه عددی است و ما با آن چه فاصله‌ای داریم؟ مثلا در رشته‌های داخلی و عفونی (می‌توان حدس زد به چه دلیل) که 30 تا 40 درصد ظرفیت‌ها افزایش یافته است، چه میزان استخدام هیئت‌ علمی جدید از داخل و خارج کشور صورت گرفته و چه میزان تخت بیمارستانی و دیگر امکانات به این رشته‌ها اختصاص یافته؟ که مثلا در چشم‌پزشکی که فقط سه نفر اضافه ‌شده، این امکان وجود نداشته؟! آیا کسی هست که چشم‌اندازی از نتایج میان‌مدت و درازمدت این‌گونه تصمیمات که نوعی استفاده از «وضعیت استثنائی دائمی‌شده» هستند، در ذهن داشته باشد؟ آیا واقعا جامعه ما می‌تواند در برابر بحران‌هایی با جدیت کرونا تنها بر نیروهای آموزشی خود اتکا کند؟ آیا این خود مصداق بارز حیف‌ومیل امکانات نخواهد بود؟ آیا این هم یکی از مثال‌های نمونه‌وار سوءاستفاده از بهانه آموزش و دانش برای اهداف غیرآموزشی نیست؟ درست است که سیاست بی‌رویه گسترش بخش‌های آموزش پزشکی و افزایش بی‌ضابطه ظرفیت‌های پزشکی عمومی همواره تعداد بی‌شمار داوطلب برای کار اجباری دستیاری فراهم می‌آورد؛ اما استمرار و عادت به این‌گونه روش‌های مدیریتی چشم‌انداز بهبود شرایط و یک سیستم سلامت متعارف را هرچه دورتر و دورتر برده، امکان استفاده از تمام نیروهای دانش‌آموخته شاغل در تمام بخش‌های خصوصی و دولتی و نیمه‌دولتی را حتی در بحران‌های ملی نظیر کرونا هرچه ناممکن‌تر می‌کند و اصولا اگر جوهره و کیفیت دانشگاه که الگوی تمام سیستم است، سر بازار به باد نیازهای روزگار سپرده شود، سرنوشت کل سیستم سلامت که وظیفه‌اش در درجه اول ارائه یک کیفیت است، چه خواهد بود؟ معلوم نیست اگر بحران عمیق کرونا هم نتوانست اهمیت دانش طب را در اذهان جامعه برجسته کند، چه چیزی می‌تواند و اگر ضرورت‌های کرونا نمی‌تواند به‌عنوان سندی در گرفتن امکانات از بالادستی‌ها، مسئولان سلامت را به کار آید، چه چیزی می‌تواند؟