1- به فلشماب فرودگاه امام نگاه میکنم و بغض امانم نمیدهد؛ ویدئوی گروهی در محوطه فرودگاه امام با اجرای ترانه «آهای ایران، آهای خونه» از غلامرضا صنعتگر که ظاهرا ضبط ویدئویی برای سازمان رسانهای اوج بوده است؛ اجرای سرودی برای تشویق ماندن ایرانیان در وطن و پرهیز از مهاجرت. کمتر کسی در لایههای متفاوت جامعه ایرانیِ امروز را میتوان یافت که میل به مهاجرت دستکم در فرد یا شماری از اطرافیان او دیده نشود. در شرایطی که سیل رویدادهای پرتنش و غبار ناامیدی حیات اجتماعی کسر قابلتوجهی از هممیهنان را تحتتأثیر قرار داده است، چه انتظاری میتوان داشت؟
2- حادثه سقوط هواپیمای مسافربری اوکراین با تأخیر یکساعته برای پرواز، شش دقیقه پس از برخاستن از فرودگاه امام و درگذشت تمامی مسافران، از جمله 15 کودک، حادثهای بسیار تلخ در کنار خبرهای ناگوار و تشدید تنشهای اخیر بوده است؛ پروازی که شمار قابلتوجهی از مسافران آن را پزشکان، دندانپزشکان، فارغالتحصیلان دانشگاه شریف و درمجموع نخبگان این کشور برای مقصد تورنتو تشکیل میدادند؛ هممیهنانی که با هر توجیهی دوری از میهن را با وجود همه دشواریهای آن – دستکم برای مدتی- برگزیدند.
به گذشته بازمیگردم؛ به دو شب قبل از پرواز ناتمام تهران- کییف. میزبان ریرا و مادرش که از بستگان هستند، هستیم. جنبوجوش بچهها را فراموش نمیکنم و وقار، ادب و متانت همیشگی این مادر و دختر عزیز را. در لحظات جدایی، دخترم ریرا را دوبار در آغوش میگیرد و بعد از بستهشدن در میگرید. دخترم را در آغوش میگیرم، اشکهایش را پاک میکنم و به او وعده دیدار مجدد را به زودی میدهم. صبح حادثه اخبار را دنبال میکنم؛ پریسا اقبالیان، دندانپزشک و همسر حامد اسماعیلیون- دندانپزشک، نویسنده و برنده جایزه بنیاد گلشیری- به همراه کودک عزیزش ریرا، در شمار جانباختگان سقوط هواپیما هستند. بغض لحظهای رهایم نمیکند. ریرا*، فرشته زیباییبخش دیار سرسبزم! با دیگر کودکان همراهت به کجا پر کشیدی؟ به اشکهای دخترم میاندیشم؛ اشکهایی در سوگ یک رؤیای ناتمام... .
*ریرا مطابق یک افسانه قدیمی در شمال، بانویی است که باعث زیبایی جنگلهای مازندران میشود.