عجب واژه آینده سازی است « اعتماد» و شگفتا چه خانمان سوز است عبارت «عدم اعتماد»!
امروز اکثریت مردمی که با تمام وجود بر سرو سینه زنان به پیشواز تن پاره پاره سردار وطن دوست ایران، شهید قاسم سلیمانی و یارانش آمدند و آن حماسه چند ده میلیونی را در سراسر این پهنه خاک آفریدند زانوی غم به دست گرفته و آب دهن به حلقوم روانه می کنند از اتفاق دهشتناکی که افتاد و نباید می افتاد.
پروازی که امید ها و آرزوهای یک ملت را در خود جای داده بود و نخبگان سراسر علم و اندیشه را جابجا می کرد به اندک لحظه ای جهالت فرد یا افرادی از پرواز ایستاد تا قلب امتی نیز در طپش کم آورد.
تشییع ده پیکر مطهر که آماج موشک نابخردانه یک نااهل و نادان در آنسوی کره خاکی قرارگرفته بودند می رفت تا بار دیگر قلب ها و دل هایی که دور شده بودند را به هم نزدیک و شاید از تخریب بیشتر مام وطن بکاهد اما دریغ و درد که این همدلی و جویبار عاطفه اگر دوامی هم داشت به ضربتی نامعلوم و پوشیده، منقوش بیابان های شهریار شد تا باز برویم سر خط و نقطه ای که بودیم.
هرچه حماسه حضور چند میلیونی مردم ایران در تشییع پیکر سرباز وطن، امید بخش و اعتماد ساز بود اما گویا اهریمن خودخواهی و نخوت نمی خواست گذاشت که این اعتماد ریشه بدواند و برگهایش آسمان ذهن و دل این ملت را سبزی و طراوت بخشد. وای که با هربار یادآوری مغفول وانهادن ملتی در چگونگی انهدام اجسام عزیزانشان چه آهی از نهاد آدمی درمی آید. چه بلاهت بزرگی بود فکری که بر انگشتان نابخردانه فردی سرازیر شد تا با شلیک موشک به سمت هواپیما، آمال و آرزوهای خانواده هایی بی شمار را دود آسمان کند!
نمی دانم تا بحال عزیزی از دست داده اید یا خیر؟ آنکه دلداده ای محبوب را ناگهانی از دست می دهد تا چندین و چند روز با یاد فقدان محبوب، آهی بیرون می نهد و دستی محکم پشت دست می زند که باور نکند چه اتفاق تلخ و زهرآگینی افتاده است. ما و جامعه غمزده ما امروز چنین است. جدای از داغ یکصد و هشتاد گوشه جگری که در عرض کسری از ثانیه آسمانی شدند، اما امروز آنچه آینده این خاک را به تیرگی می گراید، تبدیل یک « اعتماد همه جانبه» به یک « بی اعتمادی همه جانبه» است. مردم ایران اگر تا دو روز قبل تعاریفی داشتند و مختصاتی، از دیروز اما در مشخصات همان اند و در مختصات تغییر یافته! مختصات امروز ملت ایران فرود آرزوها و پرواز اعتمادشان به ناکجاآباد است. امروز اعتماد ملت ایران با انفجار یک موشک به اقصی نقاط عالم پراکنده شده است. در شرق، پی اش می گردی آدرس غرب را می دهند و در شما که می جویی اش، جنوب را نشانت می دهند. تکه تکه شدن بدن سلیمانی دل ها را به هم نزدیک کرد و وا اسفا که تکه تکه شدن ابدان 180 نفر ،ضریب هلاکتی دارد که دیگر جمع و تفریق بر نمی دارد!
«جامعه پزشکی» اعم از پزشکان، دندانپزشکان، داروسازان و دیگر رشته های مرتبط و حتی پرستاران گرامی، امروز در این وانفسای پراکندی غبار بیاعتمادی باید چاره ای بیابد تا دل های زخم خورده را به هم بدوزد و از جراحت بیشتر بکاهد خاصه اینکه بخش اعظمی از سرنشینان آن هواپیمای مرگ از میان نوادر پزشکی ایران زمین و نخبگان دیگر رشته های علمی بوده اند.
دوستان من، همکاران ارجمندم، شما همیشه پای این ملت دردکشیده ایستاده اید. چه قبل از انقلاب، چه پس از آن و چه در جنگ و زلزله و سیل! هرجا دردی بوده خریدار شما بوده اید و هرجا آهی کشیده شده شما غمخوار! نگذارید و نگذاریم فاصله ها بیش از این شود. بخدا دیر نیست! نخبگان بخواهند ناممکن را ممکن می سازند. در مطب، بیمارستان یا هرجایی هستیم، حال که محبت خون ملتمان کاسته شده، سرم های وجودی خویش را با ویال های محبت درونی خود پر کنیم و در تزریقش هیچ دریغ نکنیم. با ملت به نرمی سخن بگوییم، سوالات زیادشان را با حوصله و صبر پاسخ دهیم و در درمانشان با کمترین هزینه و بیشترین تاثیر راهگشا باشیم. عیوبمان را به راحتی بپذیریم و اصلاح خویش را بر اصلاح دیگران اقدم بدانیم. اگر ما با دیگر رشته های علمی خدماتی دست در دست هم دهیم آب های رفته از جوی به دامن وطن بازخواهد گشت.
مردم، امروز نیاز به آرامش دارند. ما خود اگرچه زخم خورده جهالت و نابخردی گروهی نشسته در برج قدرتیم که نه خواسته ما را می فهمند و نه توانایی ما را درک می کنند و هربار تلاش می کنند با برنامه سازی های ناروا بین مردم و ما فاصله بیندازند اما خودمان نباید به هیچ روی هیزم بیار این آتش کینه باشیم.
باید به سوی اعتماد پرواز کرد تا فرودگاه دل ها پذیرای انسان هایی باشد که علی رغم قدرت ترک وطن، باز خواهان ماندند تا چاره بیچارهها باشند و مرهم زخم های بی کسان.