چند سال قبل در صنعت تولید خودرو ابتکاری به خرج دادند و موتور برخی از خودروهای مطرح و مقبول را در بدنه خودروهایی به کار بستند که مقبولیت خود را در بین مردم از دست داده بودند. برای مثال، موتور پراید را در بدنه رنوهای کوچک گذاشتند و بر آن نام «رنو پیکی» نهاده شد یا موتور پیکان را در بدنه پژو 405 خورانیدند و نامش را «پژو آر دی» گذاشتند. ازآنپس کسی دیگر نمیدانست این خودروها به واقع چه هستند! نه آن که بدنه ضعیفتر اما موتور روبهراهتری بود و نه آن یکی که بدنه قویتر اما موتور ضعیفتری داشت، هیچکدام نتوانستند «برند» شوند. مردم کوچه و بازار از سر مزاح نام «رنو پیکی» را «پراید حسرتی» و نام «پژو آر دی» را «پژو حسرتی» گذاشتند؛ کنایه از اینکه آنها که حسرت داشتن پراید و پژو دارند، سراغ این نوع دستسازهای وطنی میروند! حالا از مزاحهای تند دیگر میگذرم که به اصل ماجرا بپردازم.
روز سهشنبه و چهارشنبه هفته گذشته ناگهان سرآمد اخبار تعدادی از رسانههای کشورمان این خبر شد: «آمارهای موجود نشان میدهد میزان مالیات پرداختشده از سوی پزشکان در آمریکا برای سال 2015 سه برابر میزانی است که ایران برای صادرات نفت خود در سال 99 روی آن حساب کرده است».
خبرگزاری فارس که ترجمه و انتشار این مقاله را انجام داده است، در ادامه آورده است:
«به گزارش استاتیستا، در میان ایالتهای آمریکا بیشترین مالیات اخذشده از پزشکان مربوط به ایالت کالیفرنیا است و در این ایالت در سال 2015 معادل 11,219 میلیارد دلار مالیات از پزشکان اخذ شده است.
پس از کالیفرنیا، ایالت نیویورک شاهد بیشترین اخذ مالیات از پزشکان بوده است و در سال یادشده 7,346 میلیارد دلار از پزشکان در نیویورک مالیات گرفته شده است. سومین ایالت با بیشترین مالیات پزشکان در آمریکا در سال 2015 فلوریدا است؛ چراکه پزشکان در این ایالت 3,677 میلیارد دلار مالیات دادهاند».
لابد مقاله بالا براساس یک جستوجوی ساده به دست آمده است. نگارنده هم به دنبال منبع مطالب پیشگفته در جستوجوی ساده به مطلبی که شنبه هفته گذشته، 16 آذر، در نیویوریکتایمز به قلم خانم روزنتال که از قضا هم پزشک است و هم روزنامهنگار، با عنوان: «جایی که تقلب و کلاهبرداری قانونی است. به دنیای عجیبوغریب صورتحسابهای پزشکی خوش آمدید». برخورد کردم. اجازه دهید بدون هیچ دخل و تصرفی بخشی از نوشته این فرد را که در یکی از معتبرترین روزنامههای جهان منتشر شده است، با هم بخوانیم:
«بخش عمدهای از آنچه ما در زمینه صورتحسابهای پزشکی، قانونی تلقی میکنیم، در بخشهای دیگر کلاهبرداری به حساب میآید. البته من در پنج سال گذشته به نتیجه بالا رسیدهام؛ زیرا ضمن پوشش مراقبتهای بهداشتی بهعنوان یک روزنامهنگار و نویسنده، به داستانهای بیماران گوش دادهام؛ اما امروز پس از یک تجربه تابستانی که به دنبال تصادف همسرم با دوچرخه در تیر سال جاری رخ داد، وقت آن رسیده که این واقعیت را فاش کنم.
آندره، شوهر من، هنگام دوچرخهسواری در واشنگتن، به یک گودال برخورد کرد و از روی دسته دوچرخه به آن طرف پرت شد. وقتی به او رسیدم، هوشیار نبود و روی پیادهرو دراز کشیده بود. شکستگی شش دنده، یک انگشت، استخوان ترقوه و کتف و همچنین کلاپس ریه نتیجه این حادثه بود. درمانی که در مرحله اول از سوی اورژانس و بخش مراقبت ویژه دریافت کرد، عالی بود؛ اما مشکل وقتی به وجود آمد که صورتحساب صادر شد.
182 دلار (حدود 2,5 میلیون تومان) برای تست پایهای خون
9هزارو 289 دلار (حدود 130 میلیون تومان) برای دو روز بستری در بخش مراقبت ویژه (ICU)
20 دلار (حدود 280 هزار تومان) برای تجویز یک قرص که قیمت خودش در داروخانه فقط چند پنی بود.
تا اینجا با هزینهای که برای خدمات لحاظ شده، هرچند به نظرم دیوانهوار بالاست، مشکلی ندارم؛ زیرا ما بیمه درمانی خوبی داریم که همه این نرخها را در بر میگیرد و حداقل شوهرم خدمات بالا را گرفت و از این خدمات بهرهمند شد؛ اما حالا آنچه میخواهم دربارهاش صحبت کنم، صورتحساب برای مواردی است که عملا انجام نشد یا نوعی از آن انجام شد یا بهگونهای نوشته شده که تصورش برای امثال من که پزشک هم هستم، دشوار است.
این بخش از صورتحساب به خاطر لابیگریهای صورتگرفته قانونی تلقی میشود؛ اما درواقع نوعی کلاهبرداری است.
1- وسایل یا تجهیزات پزشکی: در اورژانس، پزشک یک محافظ محکم دور گردن آندره بست تا اسکنهای لازم صورت گیرد و تأیید شود او آسیب جدی نخاعی ندارد. این محافظ گردن یک ساعت بعد برداشته شد. بخش تجهیزات پزشکی که آن تکه پلاستیک را تولید کرده، صورتحسابی معادل 239 دلار (حدود 5/3 میلیون تومان) داد. بیمه 215 دلار پرداخت کرد (90 درصد قیمت) و ما مجبور شدیم 25 دلار (حدود 350 هزار تومان) باقیمانده را پرداخت کنیم. بیمهها به کمپانیها اجازه میدهند برای تجهیزات پزشکی بادوام که برای استفاده بیمار در خانه داده میشود، صورتحساب صادر کنند. این امر باعث میشود بعضی اوقات، بیمار با وسایلی به خانه فرستاده شود که عملا نیازی به آن ندارد.
2- هزینههای مبهم: گرانترین گزینه در صورتحساب آندره عدد 99/ 7149 دلار (حدود صد میلیون تومان) به عنوان هزینه فعالسازی تروما (وقتی کسی بر اثر ضربات متعدد دچار آسیب میشود، عملا گروه پزشکانی که بر بالین بیمار حاضر میشوند، افرادی هستند که با نگرش دقیق روی این اتفاق وارد روال درمانی بیمار میشوند؛ نظیر متخصصان طب اورژانس، جراح اعصاب، ارتوپد و...) بود. سه هزارو 400 دلار (حدود 47 میلیون تومان) برای معاینه سطح بالای اورژانسی آندره هزارو 30 دلار ( حدود 14 میلیون تومان) برای ویزیت جراح تروما بین سههزارو 300 تا هزارو 400 دلار (حدود 20 تا 40 میلیون تومان) برای سیتیاسکنهایی که ادعا شد انجام شده است. «دلیل اینکه واژه ادعا» را به کار بردم، این است که با یک بار استفاده از اسکنر، سر، ستون فقرات و استخوانهای فک بالا اسکن میشود اما به عنوان سه مورد جداگانه صورتحساب صادر شد. صورتحساب برای انجام تزریقات هم جداگانه محاسبه شد. هزینه فعالسازی تروما از سال 2002 به بعد مجاز شده است.
3- صورتحساب ساختگی: ما از پزشکانی که هرگز شوهرم را ندیده بودند صورتحساب دریافت کردیم. بعضی از این موارد قابل درک است؛ مثلا رادیولوژیستی که اسکن را خوانده است. آندره یک انگشت شکسته داشت و یک بریدگی که نیاز به چند بخیه داشت و توسط رزیدنت (دستیار) جراحی انجام شد ولی در صورتحساب هزارو 512 دلار به نام جراح ارشد بخش صادر شد، انگار که بخیه توسط او انجام شده است! پزشکان و بسیاری از درمانگران دیگر مجازند برای اکستندرها به نام خود صورتحساب صادر کنند. اکستندرها کسانی هستند نظیر پزشک دیگر، دستیار یا حتی پرستار که کارشان را زیر نظر یک پزشک که ممکن است از نظر فیزیکی فاصله زیادی تا بیمارستان داشته باشد، انجام دهند. آیا با توجه به اینکه بخیه انگشت توسط رزیدنت انجام شد، نباید مبلغ صورتحساب کمتر باشد؟
4- هزینههای عبوری: روز قبل از ترخیص آندره، یک فیزیوتراپ او را دید و در مدت کوتاهی چند سؤال پرسید و این موارد را علامت زد. اشکال در راهرفتن/ اشکال در تعادل/ اشکال در تحمل/ عملکرد محدودشده با درد/ اشکال در انتقال برگردان همین چند خط در صورتحساب آندره معادل 646 دلار (حدود 9 میلیون تومان) محاسبه شد. او گفته بود 30 دقیقه آنجا بوده که نبود، با کمربند تثبیتکننده به آندره کمک کرده 10 قدم راه برود که اصلا این کار را نکرد. واقعا کار خاصی نکرد، تنها خیلی کوتاه ظاهر شد و سپس رفت. این هزینهها بعد از ترخیص آندره هم ادامه داشت، یک فیزیوتراپ از یک شرکت خصوصی با موبایل آندره تماس گرفت تا براي تکمیل فیزیوتراپی به خانه بیاید. این در حالی است که هنگام ترخیص در این مورد با ما صحبت نکرده بودند و جالبتر آنکه وقتی فیزیوتراپ آمد، معلوم شد از نوع آسیب آندره هیچ چیز نمیداند.
5- افزایش اجباری: روز دوشنبه وقتی آندره درد داشت و قرص هم نداشت، پزشک تروما پیشنهاد کرد به اورژانس برویم چون درمانگاه تروما فقط
15: 10 – 8 صبح روزهای چهارشنبه و پنجشنبه باز بود. پزشک تروما را در اورژانس ملاقات کردیم. آندره با لباسهای خودش بود (لباس خاصی به او پوشانده نشده) با پزشک صحبت کردیم و دکتر نسخه نوشت. این ملاقات میشد در لابی بیمارستان هم اتفاق بیفتد اما چون در اورژانس انجام شد، هزارو 330 دلار (حدود 18 میلیون تومان) برای ما صورتحساب تراشیده شد!».این یادداشت را که خواندم به عنوان یک پزشک ایرانی که هم مدیر اورژانس است و هم گاهی به عنوان یک نویسنده همکار در حوزه تخصصی در رسانهها حضور دارم، یکه خوردم! از یک طرف مطلب ترجمهشده خبرگزاری فارس و دیگر سو حقیقت تلخی که این روزنامهنگار آمریکایی هفته قبل منتشر کرده است. حالا نگارنده در خاورمیانه با فرسنگها فاصله از آمریکا، مخاطبان را در مقام مقایسه به اندکی تفکر دعوت میکنم. برای ارائه این صورتحساب مقدمهای کوتاه را به عنوان یک خبر خوب برایتان نقل میکنم:
از سال 1394 در 50 مرکز ایران و ازجمله بیمارستان سینا که در آن حضور دارم، کدی تعریف شد تحت عنوان 247 که مخصوص بیمارانی است که وقتی کارشناسان اورژانس بالای سرش میرسند علائم در معرض سکته قلبی را روی نوار قلب او ملاحظه میکنند. در این لحظه نوار قلب همزمان برای پزشک آنکال قلب ما هم ارسال شده و اگر او تشخیص در معرض سکته قلبی بدهد، همزمان با حرکت آمبولانس از منزل یا محل بیمار، متخصص هم از منزل راه میافتد. همزمان به بیمارستان هم اعلام کد 247 (یعنی 24 ساعت شبانهروز و هفت روز هفته در خدمتیم) میشود و کتلب بیمارستان (جایی که با دستگاههای پیشرفته بیمار را آنژیوگرافی میکنند) با کلیه پرسنل، داروهای مورد نیاز و دستگاههای روشن آماده تحویل بیمار میشوند. آمبولانس یکراست به کتلب میرود و پزشک اقدام به بازکردن رگی میکند که اگر دقایقی دیگر طول بکشد منجر به سکته قلبی و مرگ احتمالی بیمار میشود. همه این کارها در كمتر از یک ساعت انجام و پس از آن بیمار با کمترین عارضه روانه سیسییو شده و بعدا با پای خودش ترخیص میشود. 97 درصد بیمارانی که از سال 94 تابهحال به این طریق وارد بیمارستان شدهاند شفا یافته و به منزل بازگشتهاند.
صورتحسابی که در بیمارستانهای ایران برای این بیمار صادر میشود با تمام خدماتی که داده میشود، زیر سه میلیون تومان است که از این عدد 600 تا 700 هزار تومان نصیب متخصصی میشود که وقت و بیوقت چون تلفن همراهش باید روشن و آماده به رکاب باشد، استرس این درمان را به جان و دل بخرد. نکته تلخ و گزندهای هم در این میان وجود دارد که مبلغ 600 هزار تومان سهم پزشک با توجه به اینکه اغلب بیماران بیمه هستند، در بهترین شرایط 6شش ماه و در بدترین شرایط 24 ماه بعد از عمل بیمار پرداخت میشود. (گاهی پرداخت وقتی صورت میگیرد که پزشک فوت شده است و باید به وراث منتقل شود) قابل توجه اینکه مالیات این عدد بهصورت پلکانی همان زمان کسر میشود؛ یعنی اگر پزشک متخصص هیئت علمی باشد، سهم پزشک حدود دو میلیون تومان میشود که با مالیات پلکانی کمتر از 40 درصد یعنی همان 600 تا 700 هزار پرداخت که نه به حسابش نوشته میشود تا صبح دولتش بدمد!
حالا این شما و این مقایسه پزشکان آمریکا و فرزندان نخبه ایران! اگر با سلامت این دیار بخواهیم به روش خشک مالیاتی خراج بستانیم، آرامآرام صورتحسابهای ایرانی هم به سمت صورتحسابهای آن طرف آبی نزدیک میشود. مردم در حال حاضر اغلب بیمه همگانی سلامت هستند یا بیمه تأمین اجتماعی و... و آنها که وضع مناسبتری دارند بیمه تکمیلی هم دارند. هر ایرانی مجبور است ماهانه مبلغ قابل توجهی از درآمد خود را تقدیم بیمههای مادر و تکمیلی كند. هر قدر هزینههای درمانی بالا رود، مردم مجبورند از جیب خود درصد افزایشی آن را پرداخت كنند. در روایت مرد آمریکایی معلوم بود از بیمه مناسبی برخوردار است. بیمه مناسب یعنی پرداخت بیشتر ماهانه! به عبارت بهتر مردم از یک سو و درمانگران از دیگر سو مجبورند از جیب خود پرداخت کنند تا صنعت بیمه رونق داشته باشد. بیمارستانها و مراکز درمانی از یک سو و مردم از دیگر سو روز به روز فقیرتر میشوند تا صنعت بیمه زنده بماند. همین امروز من که خود پزشکم و دوستانی در بیمارستانهای خصوصی دارم و البته بیمه تکمیلی هم دارم، به دلیل هزینههای فاحش بخش خصوصی و دولتی جرئت دریافت خدمت در بخش خصوصی را ندارم چراکه همه بیمهها به هر طریق ممکن درصددند هزینهها بر گردن بیمار بیفتد. هزینههایی هم که بیمهها موظف به پرداختش هستند را بین شش تا 24 ماه بعد میپردازند تا کمتر ضرر کرده و چه بسا از پول انباشته نیز در همدستی با سیستم بانکی روغنی به دست آید! مثل این است که برویم رستوران، یک غذای خوب بخوریم، 10 درصدش را نقد بدهیم و 90 درصد باقیمانده را یک سال بعد بپردازيم! کدام رستوران با این وضع قادر به ادامه کار است در حالی که مجبور است همهچیزش را در بازار نقد بخرد؟! چرا مراکز درمانی همچنان زندهاند؟ درست حدس زدید؛ با پول نقد 10 درصد بیماران و 40 درصد عدم دریافتی کادر درمانی و بدهکاریهای حجیم به صنعت دارو و تجهیزات! روزی این نخ پاره خواهد شد!