دخترکان افغان مثل بقیهی کودکان خاورمیانهی بزرگ، به امید، راهی مکتبخانه میشوند. امید به اینکه روزی ازین جایی که اسمش خاورمیانه است و خاستگاه هرچه تروریست سلفی و متعصب و آدمکش است رهایی یابند.
هر سنگی را که در خاورمیانه برمیدارید از زیر آن خون میجوشد. در اینجا هرکسی برای خود رسالتی تعیین کرده اگرچه زنجیرهی نبوت قطع شده است.
ایران در مرکز این خاورمیانه است و نظام حکمرانی آن بر کل منطقه تأثیر میگذارد.
خاورمیانه پر از آتشفشانهای نیمهخاموش است که به زلزلهای بیدار میشوند و در گوشهای فوران میکنند.
10 هزار سال است که بشر در اینجا جادو و جنبل و دین و صنعت و فرهنگ و اضمحلال و شکوه و فرود و اوج را در هم آمیخته و بر هم انباشته است.
به گوشهای تلنگر بزنید خروارها خنزرپنزری فرومیریزد که از هر کدام نفیر غریب تاریخ برمیخیزد.
برای دخترکان افغان سرنوشت جای بهتری را پیدا نکرد.
مکتبخانهی آنها در خاکی است که روزگاری از آن مولانا و ناصرخسرو و خواجه عبدالله انصاری برمیخاست و امروز از آن دو چیز دیگر به عمل میآید: خشخاش و تروریست. تروریستهایی کور و متعصب که قرآن محمد را چنان میخوانند که عرب جاهل و بدوی نمیخواند. دین برای طالبان و داعش و القاعده چاشنی انفجاری شخصیتهای متلاشی و بیماری است که مفتیهای مذهبی آنهارا اجاره میکنند و با جهل و خرافه و اوهام میآگنند تا بر مردمی فقیر و بیچاره و سرزمینی عقبمانده مثل پادشاه گدایان، حکومت کنند.
زینهار که
رفتار سیاسی ما در ایران بیآنکه بخواهیم بر کل این منطقهی بلاخیز اثر میگذارد.
من اگر برای پیروزی حسن روحانی هزاران کلمه نوشتم بخاطر آن بود که وزیرخارجهای مثل جواد ظریف بیاید و منطقه را تاجایی که میتواند حتی به حداقلی سامان بخشد.
اما نتوانست و نشد.
جواد ظریف تمام عمر وزارتش را صرف بیرون کردن هفت سنگی کرد که دیوانگان در چاه هستهای انداخته بودند.
روزی از همهی ما ساکنان خاورمیانه پرسیده خواهد شد که این کودکان به کدامین گناه کشته شدند؟