سالها سر در کتاب داشت و هرسال کاخ رؤیایی آینده در ذهنش برج و بارویی بیشتروبیشتر مییافت. آنچه او میخواست تنها رؤیا نبود. رؤیایی به وقوع پیوسته، بود. معجزه دانش بود که هرروز در جایجای دنیا از روز پیش شکوفاتر میشود و هرکس در این شکوفایی روزافزون نقشی دارد، ولو بهاندازه نفر چندم یک مقاله جدی، ولو افزودن پَر کاهی بر کوه دانش! در رؤیایی که او داشت، هیچچیز جز عقل حکومت نمیکرد. حالا اما در زیرزمینی تنگ و نمدار جلوی یک نکاتوسکوپ با پروبی در دست، به کاری مشغول شده بود که میتوانست آن را «کار گِل» هم بخواند. اما آنسوی پنجرهها بیخردی لباس عقل میپوشید، تاریکی بود اما انکار میشد. هیچ پنجرهای آنسوتر نبود و هیچ تغییری متصور نبود. اینها به کنار حتی امکان معیشت هم نبود. نه حالا و نه حتی آینده! برای بسیاری از جوانان، پزشکانی که به دستیاری راه پیدا نمیکنند و حتی دستیاران خیلی از رشتههای دیگر، همین کار گِل و پستوی نمدار هم حسرت بود.
البته که واکنش افراد در برابر مشکلات بسته به خصوصیات فردی و تجاربشان متفاوت است و اکثریت مردم بخصوص اهل دانش هیچگاه به مرگ و نیستی نمیاندیشند؛ البته که مشکلات هم متنوع و متعدد ند، اما این هم صحیح است که وقتی مشکلات انبار میشوند ممکن است در آخرین لحظه پرکاهی پشت شتر را هم بشکند. چگونه میتوان انباشت مشکلات سلامت کشور مثل کرونا بر دوش جوانانی مجبور و پرشور با کمترین حقوق و امکانات در بیمارستانهایی که هرچه بیشتروبیشتر با مراکز درمانی روزآمد دنیا فاصله میگیرند ر عمل به بیگاری گرفته شده اند را نادیده گرفت؟ چگونه میتوان قطع ارتباط کامل با سیستم آموزش پزشکی دنیا و تأثیر آن را به رسمیت نشناخت؟ چگونه میتوان تأثیر این عوامل بر جانهای شیفتهای که جز به کمال نمیاندیشند را به فراموشی سپرد؟ آیا زمان آن نرسیده است که جامعه آغوشی مهربانتر برای بهترین فرزندانش باز کند؟ آیا جامعه نمیتواند یک یا چند حلقه از زنجیره ای را که بسته شدنش چنین نتایج شومی به بار می آورد بدرد؟
آیا این مرگها پیام تغییر نمیدهند؟ آیا نیاز به تغییر را در چارچوبی هرچه فراختر ترسیم نمیکنند؟ آیا این مرگها قله کوه مرارتهای گوناگون از خیل مهاجرت و اندوه، از در غلتیدن به تباهی کسبوکار فلهای، از سقوط دانش در دستان ابتذال نیست؟
جامعه احساساتی و عقل گریز ما چندی به هیجان خواهد آمد. {روم}هایی تشکیل خواهد شد. مرثیههایی خواهند سرود و اشکهایی فرو خواهد ریخت اما تا موج بعد همهچیز فراموش خواهد شد. چراکه زیرساختها و تشکلهای مدنی مناسب برای شکلگیری درخواستها و پی گیری آنها تا رسیدن به نتیجهای هرچند مختصر، وجود ندارد. گویا تنها مرگ میتواند توجه ما را برای مدتی کوتاه به بسیاری از کژیها جلب کند. عرصه عمومی آنقدر در برابر این مسائل بیتفاوت است که همین مرگها هم بر آن تأثیر چندانی ندارند. همه فقط از زاویه دید مسئولین مینگرند. اینکه تکتک ما چگونه متشکل شویم چه بخواهیم و چگونه درخواست را پی بگیریم، چگونه بر عرصه عمومی که در بسیاری از این موارد تنها ناظر است تأثیر بگذاریم چگونه قدرت بی قدرتان را تحقق ببخشیم موردبحث ما نیست.
از سال ١٩٨۴ که «لیبی» دختر «سیدنی زیون» روزنامهنگار معروف براثر غفلت دستیاران یک بیمارستان آموزشی درگذشت، تا سال ١٩٨٩ مدت پنج سال تمام سیدنی شبانهروز از مجاری قانونی تنها همین کیس را دنبال کرد. نه برای محکوم کردن پزشکان و دستیاران بلکه برعکس در جهت تلاش برای تصویب قوانینی که سهولت و محدودیت ساعات کاری دستیاران را تضمین میکردند. بهعنوان نماینده عرصه عمومی و در جهت ارتقا سلامت عمومی بارها و بارها در گروههای مختلف شرکت کرد، دهها مصاحبه انجام داد، مقاله نوشت پشت درهای بسته مسئولین نشست و عده زیادی را با خود همراه کرد تا توانست قوانینی برای تسهیل کار دستیاران به تصویب برساند. تمامی آنچه در جوامع مدرن در جهت بهبود شرایط کار و ارتقا سطح دانش و عقل پدید آمده حاصل مبارزات و تلاشهای مداوم و پیگیر مدنی خود مردم همان سرزمین در جزئیترین امور است که همواره همراه با پرداخت هزینههایی بوده است. کوچ کردن یا ضجههای گاهگاهی! آنهم در محدوده تنگ جامعه پزشکی معمولاً بهجایی نمیرسند، راهحلهای ناگهانی و انفجاری هم معمولاً تخریب بیشتر برجا میگذارند.