یکی از دستآویزهای رایج اهالی شبه علم این است که میگویند: پزشکی رایج فقط به بیماری نگاه میکند، نه به بیمار. یعنی به طور تخصصی روی یک بیماری خاص، و فرآیندهای بیماریزا در عضو یا اعضایی خاص از بدن متمرکز میشود، بدون آن که بیمار را در کلیت خویش در نظر داشته باشد. در حالی که در درمان بیماریها، مهم است که به تمامی ابعاد و احوال فرد بیمار توجه شود. بنابراین جا دارد که به جای یا در کنار پزشکی رایج از طب کلنگر استفاده شود.
این استدلال اهالی شبهعلم دو فرض و یک نتیجهگیری دارد:
فرض اول: پزشک باید بیمار را ببیند نه بیماری را. آن چه که به پزشک مراجعه کرده است، یک عضو یا دستگاه بدنی بیمار نیست. بلکه یک انسان چندبعدی و بسیار پیچیده است که بیمار شده است. گاهی بیماریای که از معده یا قلب سربرآورده است، ریشه در روان رنجور یا رنجیدهی فرد دارد. گاهی به جای تجویز دارو، باید دست بیمار را به گرمی فشرد، و به چشمهای نگرانش لبخندی مهربان و مطمئن تحویل داد. گاهی باید دید و فهمید که بیمار خوب نمیشود، مگر آن که تغذیه، روابط اجتماعی، طرز فکر، الگوی فعالیت بدنی، یا شغل او اصلاح شود. درمان درست و کامل، در اکثریت قریب به اتفاق موارد، حتی در بیماریهای عفونی، شامل توجه به تمامیت بیمار و به رسمیت شناختن او به عنوان یک «انسان بیمار» و نه یک «سازوکار زیستشناختی مختل شده» است.
فرض دوم: پزشکی علمی – یا به قول آنها، پزشکی رایج، کلاسیک، غربی (که همه نامگذاریهای نادقیق یا خطاآلودی اند) – آنقدر به بیماری و علل پاتوفیزیولوژیک آن متمرکز شده است که از دیدن کلیت بیمار عاجز مانده است. حال آن که پزشکی شبهعلمی – یا به قول آنها، پزشکی جایگزین، مکمل، طبیعی، یا ...(باز هم نامهای نادقیق و خطاآلود!) – بیمار را در کلیت او مینگرد و به حساب میآورد. به جای این که روی عضوی یا بافتی از او ذرهبین بگذارد، اول از همه با مهر به چهره او نگاه میکند، به سخن او گوش میدهد، با او سخن میگوید، تار از تار و پود از پود احوال و آلام نهان او باز میکند، و سپس بیمار را و نه بیماری را درمان میکند.
نتیجهگیری: پزشکی شبه علمی مورد نظر ما (در اینجا نام انواع پزشکی شبهعلمی را میتوانید بگذارید: مزاجی، طبیعی، انرژیدرمانی، فشاردرمانی، هومیوپاتی، سنگ درمانی و ...) اگر چه از حیث تئوریها و تجهیزات مدرن از پزشکی رایج عقبتر است، اما چون کل نگر است، (بر حسب شدت ادعا، یکی از جملات بعد را انتخاب کنید) از پزشکی رایج بهتر است، باید در کنار پزشکی رایج به کار گرفته شود، گاهی از پزشکی رایج بهتر عمل میکند، و قسعلیهذه.
این استدلال، در واقع یک مغالطه است. به شرح زیر:
فرض اول کاملا درست است.
فرض دوم و نتیجهگیری اما عمیقآ نادرست و راهزناند.
اصل «لزوم توجه به بیمار و نه فقط به بیماری»، نه تنها با پزشکی علمی بیگانه نیست، بلکه یکی از محکمترین اصول علمی و اخلاقی آن است.
به همین دلیل است که پزشکان قبل از انتخاب هر تخصصی، باید پزشک عمومی شوند و نیز باید اخلاق پزشکی را بیاموزند. در اخلاق پزشکی، لزوم توجه به شخصیت بیمار و احترام به او و احترام به درد و رنج او و مشکلات شخصی و خانوادگی و اقتصادی او و حفظ راز او و هزار ریزهکاری دیگر توجه میشود.
نیز به همین علت است که در مدیریت درمان و سلامت، مثلا در مدیریت علمی نظام پرداخت به پزشکان، توجه میشود که پزشک وقت کافی برای گرفتن شرح حال و معاینه جسمانی و پرداختن به تمامی مشکلات مرتبط او داشته باشد.
و مهم این که: راه درست و معتبر و قابل اعتماد بررسی تاثیر متقابل سایر ابعاد و احوال زندگی بر سلامت و بیماری، باز همین روش علمی است.
اهمیت تغذیه در سلامت قلب و عروق، اهمیت ورزش در سلامت، ضرر عادات مضر مانند غذای چرب و کشیدن دخانیات، تاثیر متقابل بیماریهای روانی و قلبی و دهان و دندان، اهمیت ریزمغذیها، اثر آلودگیهای ذرهای و پرتوی، اثر دارونما و اثر مثبت توجه و مهربانی پزشک در فرآیند درمان و بهبود بیمار، تظاهرات و بیماریهای روانتنی (مانند تنگی نفس یا کمردردی که ریشه روانتنی دارد) نمونههایی اند از بیشمار یافتههای علمی که ما را کمک میکنند تا به جای تمرکز به یک بیماری خاص، درد و رنج بیمار را به صورت یک کل و یک انسان ببینیم و درمان کنیم. در واقع اینجا هم روش علمی تنها روش معتبری است که به ما کمک میکند که با در نظر گرفتن کل بیمار، بهترین درمان را تامین کنیم.
و نیز اصول اخلاق پزشکی که متولی تامین کرامت انسانی و حقوق فردی بیمار، از جمله احترام به شخصیت او و اولویت دادن درمان او به سایر ملاحظات است.
از دیگر سو، پزشکی شبهعلمی، در واقع با ترفند مهربانی و «دکتر بازی» (یعنی ادای دکتر مهربان و با توجه و دقیق را درآوردن بدون در دست داشتن تشخیص یا درمان واقعی و کارآمد) سعی میکند که دل از بیماران برباید و با مصادره به مطلوب کردن اثر دارونما، جیب آنها را خالی کند و بهتر شدنشان را به شعبده خود نسبت دهد.
بله! این درست است که خیلی از پزشکان اصول علمی و اخلاقی را رعایت نمیکنند. با ویزیت یک دقیقهای نسخه مینویسند. از بیمار شرح حال کامل نمیگیرند و او را به طور کامل و علمی معاینه نمیکنند. به بیمار تندی و بیاحترامی میکنند، یا از ارجاع مناسب و به موقع به متخصصان دیگر خودداری میکنند. اینها همه و همه خطاها و ایراداتی هستند که باید به طور علمی و اخلاقی به آنها رسیدگی شود (مثلا گاهی تعداد بیش از حد بیماری که یک پزشک موظف به دیدن و درمان آنها است یا نامتناسب بوده تعرفههای درمانی یا رقابت اقتصادی ناسالم یا ... باعث شیوع چنین مشکلاتی میشود که باید به آنها رسیدگی و توجه شود). نه این که باعث پناه بردن به شبهعلم و خرافات شوند.
بگذارید به مثال هواپیما برگردیم: اگرچه مشکلات زیادی در هواپیماها و خلبانها وجود دارد. اگرچه طمعورزی شرکتهای هوایی، مشکلات شخصی و صنفی خلبانها و تکنیسینهای پرواز، و هزاران مشکل دیگر ممکن است گاهی باعث سقوط یا دیر رسیدن یا ... شوند. راه حل این مشکلها در اصلاح نقصانهای فنی و اخلاقی، نظارت بهتر بر شرکتها، افزایش دانش فنی، و تربیت خلبانهای ماهرتر و با اخلاقتر است. در یک جمله: درس گرفتن از مشکلات قبلی و اصلاح کردن قدم به قدم سیستم.
اما و هزار اما به این معنی نیست که اگر کسی خواست با تشبث به ادعای ایمنی یا طبیعی بودن یا بی حادثه بودن یا «شما را به جای مسافر، انسان دیدن»، مردم را وادارد که برای سفر از تهران به پکن، بلیط درشکه یا قالیچه پرنده از او بخرند، ادعای او محلی از اعراب و اعتبار داشته باشد. زیرا: با وجود همه اشکالات، هواپیما همچنان معتبرترین و مطمئن ترین راه برای سفری چنین طولانی است.