یکشنبه، 2 دی 1403
  
  • 1398/07/14
گزارش روز

علی بختیاری

خبرنگار

خاطره‌بازی با مؤسس نخستین داروخانه مدرن تهران که روز گذشته ازمیان ما رفت

همکلام شدن با «رمضانعلی قاسمی» نظر آدم را نسبت به زندگی عوض می‌کند. مردی که در 107 سالگی نه به عمری  داروساز بودن افتخار می‌کند و نه به راه‌اندازی نخستین داروخانه مدرن و مطابق استانداردهای اروپایی در دهه40. نه 9فرزندش را که هریک با تحصیلات عالیه‌شان مایه مباهات هستند به رخ می‌کشد و نه از کارهای خیرخواهانه‌اش و داروهایی که برای فقرا فرستاده است حرف می‌زند. فقط می‌گوید: «من به عشق زنده‌ام.» نه تنها فرزندانش بلکه همه دوستان، بستگان، آشنایان و شاگردان به او «پدر» می‌گویند. پدر در کنار حرفه داروسازی تجربی، روزهای عمرش را صرف ادبیات و شعر و موسیقی و خوشنویسی هم کرده است. به همین دلیل از سال‌های پیش بزرگان ادب و هنر از جمله همایون خرم و محمدرضا شجریان به دفترش رفت‌وآمد داشته‌اند. هرچند تمایلی ندارد از خدماتی که انجام داده است بگوید و ما هم به بیان چند خاطره اکتفا می‌کنیم. 


سر صحبت را خودش باز می‌کند. لبخند می‌زند و می‌پرسد: «به من چند ساله می‌خورد؟» صادقانه پاسخ می‌دهم که می‌دانم107ساله است. دستانش را بالا می‌برد و می‌گوید: «ببین دستم نمی‌لرزد. هر روز قبل از اینکه از تختخواب پایین بیایم 33دقیقه نرمش می‌کنم. به خودم می‌گویم فقط همین امروز فرصت زندگی کردن دارم. پس قشنگ زندگی کنم.» همسرش، مامان توران چند سال پیش از دنیا رفت. «رأس ساعت 8:30 در دفترم حاضر می‌شوم و روز‌‌کاری را شروع می‌کنم.» دفتری در ساختمان 11طبقه که همه ساکنان از آقای قاسمی خواسته‌اند رئیس هیئت‌مدیره باشد. می‌گوید اینجا دفتر عشق است؛ جایی که دیدارهای دوستانه، قرارهای ملاقات با شاگردان، مطالعه و نوشتن و کارهایی از این قبیل را انجام می‌دهد.  


ماجرای داروخانه تخت‌جمشید 

رمضانعلی قاسمی خود را دوا‌ساز معرفی می‌کند. سال 1331 از دانشکده داروسازی دانشگاه تهران فارغ‌التحصیل شد. بعد از فارغ‌التحصیلی به‌‌ آبادان رفت و در خانه دکتر کازرونی صاحب داروخانه «سلامت» ساکن شد. با پشتکاری که از خود نشان داد یک سال بعد مدیریت داروخانه سلامت به او سپرده شد. درباره روزگار تحصیل و کودکی‌اش کمی تعریف می‌کند: «کودکی من بر این اساس گذشت که آینده خوبی داشته باشم. مرا که می‌بینند بگویند پسر حاج محمدحسین پسر خوبی است. درس و مدرسه را دوست داشتم با اینکه سخت می‌گذشت. کاغذ نداشتم. مشق‌هایم را تا سال‌های دبیرستان گوشه روزنامه می‌نوشتم. پدرم فوت کرده بود. زندگی روی خوش نشان نمی‌داد. اما درس را رها نکردم. می‌دانستم بالاخره زندگی به من رو می‌آورد. یک روز دیدم عاشق شده‌ام. ازدواج کردم. عاشق ماندم. عشق مرا دارد، من هم او را دارم.» یکی از کارهای ارزشمند او راه‌اندازی نخستین داروخانه مدرن تهران به سبک داروخانه‌های اروپایی، سال 1345در تقاطع خیابان‌های حافظ و طالقانی به نام «دراگ استور تخت‌جمشید» است.

تمایز این داروخانه 2طبقه این بود که علاوه بر دارو، انواع محصولات آرایشی و بهداشتی را هم داشت و به همین دلیل به سرعت زبانزد تهرانی‌ها شد. تنوع اقلام آرایشی و بهداشتی و موجودی داروها به قدری بود که شعار این داروخانه شده بود: «به کسی نمی‌گوییم نداریم.» 6 داروساز و قریب به صد کارمند در داروخانه تخت‌جمشید کار می‌کردند. نام داروخانه هم از نام سابق خیابان طالقانی (تخت‌جمشید) گرفته شده بود. طبقه پایین این داروخانه مرکز فروش لوازم آرایشی و به دلیل سقف آینه‌کاری که داشت به تالار آینه یا قصر آینه معروف بود. دکتر می‌گوید: «من هم سود کردم و هم به مردم خدمت کردم. خدمت به مردم را بیش از سود کردن دوست دارم. همه پولم صرف سرقفلی داروخانه تخت‌جمشید شد. طوری که دیگر پول خرید دارو و قفسه داروخانه را نداشتم. به تمام لابراتوارها و داروسازی‌ها نامه‌ نوشتم که قصد دارم داروخانه‌ بزرگی در تهران تأسیس کنم و هیچ پولی ندارم. زیر جمله‌ پولی ندارم، یک خط قرمز کشیدم. جواب اعتمادم را هم گرفتم. مرا از طریق داروخانه سلامت‌‌ آبادان شناختند و تمام دارو‌های مورد نیاز برای من فرستاده شد. طی مدت 8 ماه درآمد داروخانه‌ به 25هزار تومان رسید. در حالی که داروخانه‌های دیگر در حد 700 تومان فروش داشتند. روزی هزار نسخه می‌پیچیدم.»



آتش‌سوزی داروخانه شوخی بود

 چند سالی که از تأسیس داروخانه می‌گذرد و حسابی سر زبان‌ها می‌افتد چند نفر از دوستان او شوخی‌ ترتیب می‌دهند. شبانه به خانه‌اش زنگ می‌زنند و با ایجاد سر و صدا می‌گویند که داروخانه آتش گرفته است. قاسمی از آن سوی خط می‌پرسد: «آتش را خاموش کردید؟‌» دوستان می‌گویند: «بله. ولی چیزی از داروخانه نمانده.» او هم پاسخ می‌دهد: «دوباره داروخانه را می‌سازم.» و گوشی تلفن را قطع می‌کند و می‌خوابد. سبک زندگی او در همه سال‌های زندگی بی‌تعلقی به مال دنیا بوده و هست. دکتر قاسمی برای طبقه زیرین داروخانه تخت‌جمشید یا همان تالار آینه که محصولات آرایشی داشت 4 میلیون قرض و برای آینه‌کاری هزینه کرد. می‌گوید: «سود تالار آینه برای من حدود 40‌درصد بود. در حالی که سود داروخانه 6 یا 7‌درصد بود. سال 1369 از اداره‌ داروخانه خسته شدم و کل داروخانه و دارو‌ها را به دولت فروختم. زندگی خوبی داشتم. سرقفلی اصلی زندگی من 5 دختر و 4‌پسرم هستند.»

*****

سال گذشته معاون آموزشی و مدیر روابط عمومی وقت نیز از ایشان دیداری حاصل و به پاس عمری تلاش به ایشان لوح یادبود اهدا نمودند.

گزارش تصویری