پنجشنبه، 6 اردیبهشت 1403
  
  • 1398/08/22
یادداشت

دکتر حسین کرمانپور

مدیرکل روابط عمومی و امور بین الملل

آمبولانس را چه کسی پنچر کرد؟؟؟

چندی پیش در رسانه های خبری دیدیم و خواندیم که آمبولانسی که برای نجات بیماری عازم منزل بیمار شده بود، حین احیای بیمار که زمانی را صرف و خوشبختانه منجر به بازگشت وی , به حیات شده بود، توسط همسایه عجول و بی مسئولیت بصورت چهار چرخ پنچر می شود.

تکنسین های آمبولانس در پیشگاه چشم همراهان بیمار که حالا نگاه هایشان از وظیفه شناسی و تخصص آنها امیدبخش تر شده و انتظارشان برای زنده بودن بیمارشان دوصدچندان شده بود در مراجعه به آمبولانس متوجه می شوند که اگر بیمار را به آمبولانس انتقال دهند هم امکان انتقال مهیا نیست و هم آنچه بیمار بازگشته از مرگ می طلبد امکانات بیمارستانی است.

زمان سپری می شود تا آمبولانس دیگری به یاری همکاران و بیمار بشتابد و در این میان با کمال تاسف، بیمار تاب تحمل ماندن را نیاورده آسمانی می شود. بی شک یک عمر شرمندگی برای همسایه عجول و عمری نفرت برای بازماندگان لاجرم باقی خواهد ماند.

وقتی به ماجرا می اندیشیم بیش از آنکه مرگ بیمار، اندوه بازماندگان و حتی زشتی این ماجرا به ذهن متبادر شود ( که البته همه اینها در مرحله ابتدایی در ذهن هر خواننده ای می نشیند) چرایی و علت چنین رخدادی بیشتر از هر گزینه ای نگران کننده است چرا که اگر چرایی این معضل بررسی نشود، دیری نپاید در نقطه ای دیگر و در محلی متفاوت موضوع جدیدی رخ می نماید. رخدادی از این دست ابداً نباید ساده و بی پرداخت از کنارش گذشت. باید بیش از آنکه به همسایه عجول و بی فکر دشنام دهیم، برویم سراغش، با او راه برویم، با او گپ دوستانه بزنیم تا بفهمیم واقعاً با چه انگیزه ای با آنکه می داند آمبولانس 115 مربوط به اورژانس است نه یک چرخ که چهار چرخ آن را سلاخی می کند؟!

نویسنده این سطور که از قضا خود مدیر اورژانس هم هست و در حال حاضر روزانه با ده ها مورد برخورد می کند که عزیزان 115 آنها را به اورژانس منتقل و جانشان را نجات می بخشند ضروری می داند چند نکته را اینجا به یادگار گذارد شاید تاثیری آفرید و مشکلی را از جامعه ما مرتفع ساخت:

-1    اگر امکانش بود که با همسایه عزیز این متوفی قدم زده گپ و گفت دوستانه ای برقرار می نمودم برای ورود به بحث اولین سوالم این بود که اگر بجای آمبولانس، ماشین پلیس بود هم به خود اجازه پاره کردن تایر را می داد؟ هرچند الان با این همسایه همنشین نیستم، اما نیک می دانم که با ضریب بالای 70 درصد پاسخش منفی بود. پلیس همچنان در کشور ما از آن دست مشاغلی است که با تمام نقدهایی که به برخی عملکردهایش هست اما جایگاه ویزه خود را دارد. جایگاهی که از یک واهمه توام با دلهره برمی خیزد. حتی کسی که از محاسبه پاک هست اما با دیدن ماشین پلیس درنگ می کند

-2   عملکرد رسانه ها طی چند سال گذشته، بویژه شبکه های اصلی صدا و سیما، در خصوص پزشکان، سلامت، پرستاران و کادر درمانی به گونه ای بوده است که بجای وقوف جماعت به حقوق مدنی، بیشتر ضدیت، تعارض و نوعی حس انتقام را در ذهن بینندگانش متبادر می کند. حتی در فیلم ها و سریال ها کمتر پزشک و پرستاری را می یابید که مهربان باشد، لبخند بزند و احیاناً بیمارش را به آغوش بگیرد. از بیمارش پول نگیرد و او را تیمار کند، غذا و پولش دهد و حتی در امور روزمره زندگی کمکش کند. جلوه تصاویر تلویزیونی ما، اغلب خلاف این تصورات است چون انگار باید فقط و فقط زشتی ها را روی پرده برد و نه زیبایی ها را. روزگار قریب نام سریالی بود که به زیبایی هرچه تمام تر توانست از عهده زیبایهای زندگی جماعت پزشک و پرستار برآید اما قبل و پس از آن آنقدر مه آلود است که تا حدودی روی سریالی به این موثری سایه می افکند.

 -3 بی شک عنصر اثرگذار دیگر روی افرادی مثل این آقای همسایه عملکرد همه ما کادر درمانی بویژه پزشکان محترم است. باید قبول کنیم عده ای انگشت شمار از جامعه پزشکی در مهارت های ارتباطی بسیار ضعیف و تنش زا عمل می کنند. ایجاد چنین خاطراتی در اذهان ارباب رجوع می تواند ایجاد کننده اتفاقاتی باشد که نتیجه اش به کلیت سلامت جامعه آسیب می رساند.

4- سازمان نظام پزشکی با مکاتبات متعدد و متکثر، از تمام ارباب جراید و رسانه، چه حقیقی و چه مجازی درخواست کرده است فضای نقد خود از جامعه پزشکی را به گونه ای سناریونویسی کنند که نتیجه و خروجی اش، ایجاد کینه و دشمنی نباشد چرا که هرکه باشی و هرجا باشی حتی اگر پزشک فوق تخصص هم باشی ممکن است سروکارت با درمان و بیمارستان و پزشک دیگری هم بیافتد.

5- متاسفانه از سال 97 رویه صدا و سیمای ملی که قطب رسانه های کشور هم هست احتمالاً بصورت ناخواسته به جای روش صواب در انتقاد درست روش مقابل آن را انتخاب کرده است. در موضوع کارتخوان فرهیختگان و سرمایه های ملت را تا توانستند هجو و هضل کردند و درآمدهای نجومی معدودی را به حساب همه جامعه پزشکی نوشتند تا بتوانند تا آنجایی که جا دارد مخاطب جذب کنند. با آنکه در ادبیات کهن این سرزمین «با هم خندیدن» چراغ راه است اما این رسانه و برخی شبکه های مجازی « به هم خندیدن» را برگزیدند. نتیجه چنین رویکردی در سهل ترین حالت می شود پاره کردن تایر آمبولانس که متعاقبش جان همسایه ای را می گیرد. در خشن ترین حالت آن می شود حمله به درمانگر یا درمانگران و متشنج کردن فضا های درمانی که دود آن فقط و فقط به چشم مردم می رود.

در پایان امیدواریم راهی که مدتی کوتاه است به جاده خاکی کشیده است به همت عقلای قوم به سامانه سبز، رافت و مهر بازگردد.